گوناگون (در زوایای تاریخ اسلام) المتفرقات

"معتضد خلیفه مبلغ 40 هزار دینار بیکی از دوستان‌ خود که بسیار تنگدست بود قرض داد. خلیفه یکی از ندمای خود را نزد ابو جازم قاضی فرستاد و باو پیغام داد که از دارائی آن شخص 40 هزار دینار خلیفه‌ را کنار بگذار و بقیه را بین سایر طلبکاران قسمت بنما. حضرت از مدعی سئوال کرد که در کدام موضع این وجه را باو قرض داده‌ای؟وی گفت‌ در پای فلان درخت... طرف باز هم در انکار خود باقی بود و گفت اصلا من نمیدانم فلان درخت کجاست چه برسد باینکه‌ در پای آن درخت پول از این شخص گرفته باشم. بعد از رفتن مدعی حضرت مشغول صحبت با دیگران‌ شدند و در بین مذاکره،؟؟؟رو بشخص انکارکننده کرده‌ فرمودند:رفیقت بپای درخت رسیده است یا نه؟ وی گفت نه،هنوز نرسیده است. حضرت فرمودند اگر تو از او در پای درخت پول نگرفته‌ای چه میدانی‌ فاصله اینجا تا درخت زیاد است یا کم که گفتی هنوز نرسیده."