ملخص الجهاز:
"معنوی چنین بیان کرده است: ای شتر که تو مثال مؤمنی کم فتی در رو و کم بینی زنی تو چه داری که چنین بیآفتی بی عثاری و کماندر روفتی (مثنوی کلاله خاور ص270) مولانا در دفتر سوم هم،این تمثیل را آورده است: گفت استر با شتر کای خوش رفیق در فراز و شیب و در راه دقیق تو نیائی در سر و خوش میروی من هم آیم به سردر چون غوی من همی افتم به رود در هر دمی خواه در خشکی و خواه اندریمی این سبب را بازگو با من ز چیست؟ تا عیان گردد مرا هم وجه زیست گفت از چشم تو چشم من یقین بیگمان روشنتر است و تیزبین بعد از آن هم از بلندی ناظرم زین سبب در رو نیفتم حاضرم (مثنوی کلاله خاور ص 165) تا آنجا که میگوید: هر قدم من از سر بینش نهم از عثار واوفتادن وارهم تو ببینی پیش خود یک دو سه گام دانه بینی و نبینی رنج دام در دفتر چهارم مثنوی که مولانا این تمثیل را به صورت دیگر بازمیگوید،از همان آغاز به این سؤال پاسخ میدهد که چرا اشتر تیزبین است و دور اندیش چشم اشتر زان بود بس نور بار که خورد از بهر نور چشم خار خار خور تا گل برویاند ترا چشم تو روشن شود جان باصفا خار را از چشم دل گر بکنی چشم جان را حق ببخشد روشنی (مثنوی کلاله خاور ص 270) داستان افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاووس کردن در میان شغالان که مولانا میگوید: آن شغالک رفت اندر خم رنگ اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ پس برآمد پوستش رنگین شده که منم طاووس علیین شده (مثنوی کلاله خاور ص 148) تمثیلی است برای مدعیان گزافه گو که با رنگین شدن ظاهر و فرا گرفتن اندک مطالبی از علم و کلمات بزرگان،ادعا میکنند که رنگ«صبغة الله»را پذیرفته، در صورتی که به مرحله یقینی نرسیده و نفس اماره سرکش را رام نکرده و ادعاهای آنها برای اغراض دنیاوی و جاه و مقام مادی است و رنگ آنها عارضی است و از خم حقیقی،نیست."