ملخص الجهاز:
"»چون بچههای مدرسه خیلی فقیر بودند و ما حتی بعد از مرگ پدر از این و آن شنیدیم که ایشان مقداری از حقوق اندک معلمی خود را هم صرف همان بچهها میکرده است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) میگفتند:«معلم بیانصاف با ته مدادی که توی دستش بود،چنان نرمهء گوشم را کشید و فشار داد که بعد از گذشت سی سال،هنوز درد آن را توی گوشم حس میکنم!» یک مرتبه در کلاس باز شد و ایشان در حالی که یک سینی بزرگ لبوی داغ روی سرشان گذاشته بودند،وارد شدند...
بعد که ایشان متوجه حضور من در آن جلسه شدند،تعجب کردند و خلاصه ساعتی دربارهء زندهتر کردن نام و یاد پدر و شیوههای تدریسش صحبت کردیم که در اینجا باز هم از ایشان و همهء شاگردان حقشناس آن مرحوم تشکر میکنم و برای همهء شما آرزوی توفیق دارم.
و نیز اندیشیدن به مردی که هنوز هم در خاطر دوستداران انبوهش زنده است (به تصویر صفحه مراجعه شود) دربارهء مرحوم نیرزاده از دوست و شاگردشان علی موسوی گرمارودی،شاعر معاصر هم پرسشی داشتیم که پاسخ ایشان را نیز میخوانید: به نام حق،و با سپاسگزاری از رشد معلم که این فرصت را برای من فراهم کرد تا در مورد یکی از افراد شایسته و به حق بزرگ و استثنائی در حوزهء تعلیم و تربیت این مملکت سخن بگویم.
در همان ایام،مدرسه، مرحوم نیرزاده را در واقع کشف کرده بود و او را که معلم دولتی بود،به مدارس علوی کشیده بود و ایشان هم روش خاص خودش را طی کلاسهایی به عدهای میآموخت که من هم در عداد آنها قرار داشتم و بعد هرکدام از ما به یک کلاس رفتیم."