ملخص الجهاز:
"» خانم مدیر،با آرامش گفت:«بهتر است این کار رانکنید،چرا این قضیه را بزرگ میکنی؟هدیه روز معلم که این همه پیچیده نیست» گفتم:«آخر باید بدانم که این دو بسته به چه قیمتی برای ن فراهم شده است؟ چه چیزی از دست رفته تا این هدیه خریداری شده است؟ خانم مدیر دوباره گفت:«چیزی نشده خاطر جمع باش!»از آرامش و اطمینانی که داشت،حس کردم قضیه رنگ دیگری دارد.
درس،گر میروی،مگو دیگر «وصل»ما غیر گفتگوی تو نیست «روی»ما به غیر روی تو نیست آن معلم بسی پریشان بود خیره در گفتگوی ایشان بود بیسبب هر طرف قدم میزد از وصال دوباره دم میزد کای عزیزان و ای امیدانم میرسد روز وصل،میدانم وصل بار دگر فراز آید «آب رفته به جوی باز آید» غم و شادی وفا نخواهد داشت هیچ حالی بقا نخواهد داشت روی هستی اگر سوی عدم هست پشت شام سیه،سپیدهدم است گوهر اشک را هدر مکنید خنده را سنگ پشت در نکنید بی من این سقف و این ستون باقی است نیست مجنون،ولی جنون باقی است جمله بر خویش متکی باشید در مصاف بلا یکی باشید دست در دامن کتاب زنید جهل را برکنید از بنیاد خانهء علم را کنید آباد چشم امید من به سوی شماست آرزوی من آرزوی شماست بار هجران اگرچه سنگین است گردش روزگار بر این است بعد از این زیب دفترید مرا همهجا در برابرید مرا تا دلم آب و آب،خون نشود مهرتان از دلم برون نشود میبرم گرچه منزل خود را میگذارم به جای دل خود را محسن ذاکرالحسینی-قوچان تحقیر چرا؟ در محیط جدید،احساس غریبی به تارپودم چنگ میزد.
مدیر،که انگار دخالت من دستش را از دیکتاتوریش کوتاه کرده بود،با عصبانیت گفت:«باشد؛اما اگر بدی بکند پروندهء شما را هم به دستتان میدهیم و شما را هم بیرون میکنیم!» از حرف خانم مدیر دلخور شدم؛ خواستم بگویم:که متأسفانه یا خوشبختانه این مورد آخر از دست شما برنمیآید،اما، با خودم فکر کردم که بهتر است محمد در قبال من احساس دین کند؛به همین دلیل گفتم: «باشد قبول دارم!» روپوش محمد را از روی میز برداشتم و تنش کردم."