ملخص الجهاز:
"فرهنگی بهاریه از علی تا مهدی چشمهایم را در پنجرهای پاییزی کاشتهام،شاید بهار در مقابل دیدگانم سبز شود.
اینک بهار،این سبز ماندگار،با خورجینی از ترانه بر دوش و زنبیلی از ترنم در دست از فراز فاصلهها به درههای زرد سرازیر میشود و عشق میپراکند.
تمام تقویمها تازهترین بهار را تقدیم خاک میکنند.
چشمهها چشم باز میکنند.
خاک سبز پوشیده است.
فردا جوانهها در جلگههای عشق،جشن تولد طلایی گندم را به لبخند جانبخش نسیم برگزار میکنند و من پر از راز رویش میشوم، بهار را بو میکنم.
با سینهسرخان مسافر راهی میشوم تا در شب شعر شاپرکها، فانوس عشق بیاویزم.
بعد از تو کاسههای شیر،زهرآلود شدند و چشم منتظران نیمهشب،در انتظار ناشناسترین مقسم نان و خرما سفید شد.
ای مانی مانای ملکوت،تصویر تماشایی تکرارناپذیر،مسیح روحانگیز!عدالت با تو مدفون شد،بیتو تمامیت عشق محزون شد،ای رسول رستخیز ناگهان!
اینک چشم انتظار فصل پایان کتاب حوصلهایم تا آخرین تصویر تو در قاب جمعهای جلوهافشان تلألؤ افکند و ما آخرین علی را نظارهگر باشیم."