ملخص الجهاز:
"شعر فاطمه آقا براری معلم و دانشجوی رشتهء آموزش ابتدایی به انتخاب طاهره ابراهیمی تویی امید دوباره جهان که جذب شود در شعاع فانوست میآورد سر خود را برای پابوست چه جای ترس،چرا بیم گمشدن باشد که روشن است در این کوره را فانوست چه الفتی است که این گونه انس میگیرم به آن نگاه غریب به عشق مأنوست اذان بگو که جهان را به لرزه بنشانی زمانه گر بشود از صدای ناقوست اذان بگو که مگر از دوباره بشناسند تو را که رو به فراموشی است قاموست تویی امید دوباره که خوب میدانم نمیکنند نفسهای شوم مأیوست گل و لبخند در یک بهار سبز خوشایند میرسی یک روز در اواخر اسفند میرسی وقتی که دسته دسته کبوتر به اذن عشق از آسمان فرود بیایند،میرسی از نسل ارتفاعی و از پشت آسمان بی هیچ واسطه به خداوند میرسی در این سکوت سرد،تو را داد میزنم پس کی به داد مردم در بند میرسی؟ تا یازده ستاره برایت شمردهام با این حساب،با عدد چند میرسی؟ از پشتن روزهای مهآلودهء زمین می بینمت که با گل و لبخند میرسی منتظر این غم کوچکترین را بس که میسازی بزرگ پرده برمیدارد امشب اشک از رازی بزرگ من نمیدانم بگو باید بنامم بعد از این مرگ را پایان کوچک یا که آغازی بزرگ شعر هم بازیچه شد در ستهای شاعران کودکان میکنند این طور در بازی بزرگ خستهام،این شعرها حال مرا بد میکنند پس نمیآید چرا مردی غزلسازی بزرگ؟ هیچ کس پیدا نخواهد شد؛نه در شیراز هم حافظی؛خوش لهجهای دیگر،خوشآوزی بزرگ آه،از رازی که در سینهام سنگین شده است منتظر هستم بیاید فصل ابرازی بزرگ منتظر هستم بیاید قصه را کامل کند منتظر هستم بیاید قصهپردازی بزرگ تقدیم چشمت میپسندی!؟ نباید چشمهایت راببندی ببین شعری که گفتم میپسندی؟ اگر خوب است پس تقدیم چشمت که شاید لحظهای با آن بخندی..."