ملخص الجهاز:
"طنز ماه دردسرهای یک معلمزادهء کوچولو نوشتهء معلمزادهء ریزبین نمیدانم تا به حال تجربه بچه معلم بودن را داشتهاید یا خیر؟ من که هشت سال است این تجربه را در یک خیابان دوطرفه کسب میکنم.
من بچهء یک معلم ریاضیام،پدرم را میگویم،و باید هم حساب کردنم خوب باشد،ولی بعد از آن ماجرا خیلی دلم برای پدرم سوخت؛چون درد آرتروز گردنش دوباره شدت گرفت و مجبور شدیم،تمام پساندازهای مادر را که به قول خودش یه قرون دوزار جمع کرده بود،بدهیم و خرج فیزیوتراپی گردن پدر کنیم و مادر هرگز نتوانست پرده حریرش را بخرد.
میدانید،تمام بچههای فامیل پیش پدر و مادر من ریاضی و فیزیک یاد گرفتهاند و به دانشگاه رفتهاند؛حتی همان فرشته که پزشکی میخواند و به قول مادر، انگار از دماغ فیل افتاده است و انگار نه انگار که هر شب در خانهء ما از پدر و مادر درس میگرفت.
با این همه من پدر و مادرم را به اندازهء همه شاگردهای روی زمین دوست دارم."