خاطرات سبز - مجلة رشد آموزش زبان و ادب فارسی أخبار وتقارير

"در راه با دیدن پیرمرد دست‌فروشی‌ به فکر فرو می‌رود و برای این که والدینش در جریان‌ کار او قرار نگیرند،تصمیم می‌گیرد پیرمرد را به‌ مدرسه ببرد و او را پدر خود معرفی کند. سلام کردم و پرسیدم:جاروها را کجا بگذارم؟مدیر در پاسخ غیر از جواب سلام چیزی‌ نگفت و ناراحت و عصبانی زیر لب زمزمه کرد:این‌ چه مسخره‌بازی است؟خلاصه،خنده و پچ‌پچ‌ بچه‌ها کم‌وبیش بلند شده بود که وارد دفتر مدرسه‌ شدم. وقتی برای استراحت به دفتر رفتم،این موضوع‌ را با دوستان دیگر در میان گذاشتم و چون آن‌ها هم- متأسفانه-در این مورد اطلاع چندانی نداشتند، گفتند:چه طور ممکن است پرنده‌ای بچه‌زا باشد. این مطلب روشن می‌کند که بسیاری از ما بدون‌ مطالعه و طرح درس به کلاس می‌رویم و وقتی پاسخ‌ پرسشی را نمی‌دانیم،شجاعت آن را نداریم که از دانش‌آموزان بخواهیم به ما فرصت بدهند تا جواب‌ قانع‌کننده و درستی برای پرسش آن‌ها پیدا کنیم."