ملخص الجهاز:
"نخستین کسی که آن را حقیقتا درک میکند کانت است و بزرگترین شهودهای او، نخست، پس از آن کاملا بر ما روشن میشوند که ویژگیهای متمایز حوزه پدیدار شناختی را در کانون آگاهی تام آورده باشیم (1) هوسرل فلسفه اروپایی قرن بیستم با ادموند هوسرل(1938-1859)آغاز میشود که در سال 1901-1900 مجموعههایی از پژوهشهای منطقی را منتشر کرد و صحنه تفکر فلسفی را-همراه با همکارش گوتلب فرگه-برای ظهور ابداع فنی و علاقه شدید به منطق و ریاضیات، در دهههای بعدی، آماده ساخت.
اگر این گونه گزارهها حقیقی نباشند، مبانی همه دانشهای ما چیزی بیش از اتفاق آراء آزمایشی روانشناسی یا، شاید، انسانشناسی نخواهد بود (نظری که هوسرل به همان گونه رد میکند و آن را «تلقی انسانشناختی»مینامد)بنابراین، به طوری که دکارت و کانت پیش از او مدلل ساخته بودند، او نیز مصر بر این است که اگر هر یک از اعتقادات ما بخواهد بحق«دانش»نامیده شود، برخی از آنها نه تنها باید حقیقی بلکه باید ضرورتا حقیقی باشد تا بنیادی برای هر یک از دانشهای دیگر قرار گیرد.
تأویل تجربه به شهود آگاهی محض به ما اجازه میدهد که کاملا قطع نظر از وجود«طبیعی»زمانی- مکانی اعیان، وجود اعیان«خود»آگاهی، یعنی، اعیان قصدی، را تشخیص دهیم؛و با اینکه نمیخواهیم درباره وجود مستقل آنها سخن بگوییم(«وجود از زمره اوصافی است که در موقف تجربی به آن پرداخته میشود)میخواهیم شأن خاص آنها را تشخیص دهیم، و این امر واقع را دریابیم که هر چه درباره اعیان در«جهان خارج»میدانیم، شناخت آنها و شناخت درباره آنها، فقط از طریق اعیان قصدی آگاهی میدانیم(بدین ترتیب هوسرل میافزاید که هر دعوی شکاکانه مبنی بر اینکه اعیان خود متفاوت با اعیانیاند که ما آنها را میشناسیم، «محالی منطقی است»)."