ملخص الجهاز:
"نویسندهی چهار مقاله،حتی آنجا که وارد عرصهی معنا میشود، معیارهایی را معرفی میکند که غالبا از«وهم»و «قوهی موهمه»ناشی میشود که ممکن است هر نوع دیگر زبانی نیز بتواند با چنین معیارهایی معرفی شود: «شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهومه کند.
مرادف دانستن نظم و شعر تنها در تئوری منحصر نمیماند،حتی در عمق نیز در برخی آثار شاعران جلوهگر است و بیشتر آثار اینان مثل رشید وطواط در زهن و کتاب خودشان محصور و زندانی ماندند،و راهی به قلب و روح مردم نیافتند و ادیب صابر ترمذی از آن شاعرانی است که تعهد عملی به این تعریف دارد: «نظم روان زآب روان،سینه را به است شعر روان زجان و روان گداخته است (به تصویر صفحه مراجعه شود) نادان چه داند آنکه سخندان به گاه نظم جان را گداخته است و از آن شعر ساخته است رشید وطواط در حدائق السحر نظم و شعر را مرادف میداند و بنابر همین تعریف استاد همایی در کتاب صناعت ادبی به تؤثیر از حدائق السحر میگوید: «نظم در لغت به معنی به هم پیوستن و در رشته کشیدن دانههای جواهر و در اصطلاح سخنی است که دارای وزن و قافیه باشد(-موزون و مقفی)و مرادف آن را«شعر»نیز میگویند.
اخوان ثالث،برزگ شاعران روزگار ما شعر را بیتابی شاعر در پرتو شعور نبوت میداند که کم و بیش به جنبهی الهامی بودن آن اشاره دارد و اندکی به این کلام شارل بودلر شاعر سمبلیست فرانسه که از شاعران همچون پیامبران به نیکویی یاد میکند و الهام را وجه مشترک آنان میداند:51شبیه است و گویای این خصوصیت طبیعی شاعران که تعریف شعر را در خود شعر بیابند،یعنی شعر باید خودش،خودش را تعریف کند."