ملخص الجهاز:
"در این صورت چه نسبیتی بین آنها وجود دارد؟ برای روشنتر شدن بحث ناچارم در این بحث دایره تاریخ شفاهی جنگ را به خاطره محدود کنم تا به همین نسبت محدودهء ادبیات جنگ هم به داستان جنگ محدود شود و دو اصطلاح کلی تاریخ شفاهی جنگ و ادبیات جنگ به دو اصطلاح تخصصیتر خاطرات جنگ و داستان جنگ تبدیل شود،حال دقیقتر میتوان به نسبت این دو مقوله و ارتباط آنها باهم پرداخت.
برویم سراغ جدیدترین کتاب شما مجموعه داستان جنگ آنا هنوز هم میخند،آنطور که از محتوای آن برمیآید به نظر میرسد نشئت گرفته از خاطرات شما است،این خاطرات سرگذشت شخصی شماست یا از این و آن شنیدید؟چه مقدار از داستانهای کتاب تخیل است؟ من با خاطرات جنگ عجینم!در دل آنها بودهام.
در داستانهای شما خواننده میان برخی از داستانها قرابتهای محتوایی میبیند مثل داستان"ساک از دستش افتاد""آنا هنوز میخندد"،"حمام"و تعدادی دیگر و یا همین قرابتها را بین شخصیتهای دارعلی،هاشم،نرگس و حتی سربازان دشمن میبینیم و انگار خواننده اطلاعات و شناخت خود را به صورت سیلان داستانی یا قطرهای میگیرد.
برای خواندن داستانهای کتاب،خواننده باید انگیزه داشته باشد و چه چیزی بهتر از دغدغه سرنوشت شخصیتهای داستانها و تعلیق!از طرفی در داستان کوتاه کوتاه نمیتوان به همه جوانب زندگی شخصیتها پرداخت، اما با این فرم کار به قول شما«صورت سیلان»این اجازه به نویسنده داده میشود تا بتواند در حد امکان شخصیتها را به خوانندهاش بشناساند.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) داستان کوتاه کوتاه جنگ تمیز اکبر صحرایی ظهر گرما،نوجوانی زال و کوتاه قد،داخل سنگر نشسته بود و اسلحه کلاش خود را با روغن تمیز میکرد برای حمله نیمهشب."