خلاصة:
شخصیت یکی از عناصر اصلی داستانپردازی است و انواع مختلفی دارد که یکی از آنها شخصیتهای تارخی است.در داستانهای مثنوی از اشخاص تاریخی زیادی یاد شده است،اما همانطور که حکایات تاریخی با«گزارشهای تاریخی»و گزارشهای تاریخی با«رویدادهای تاریخی»فرق دارد،شخصیتهای تاریخی مثنوی نیز با شخصیت داستانی آنها متفاوت است. یکی ازاشخاص،ابراهیم بن ادهم،سرسلسله عرفای خراساناست که حکایت ترک امارت او بسیار مشهور است.
اگرچه دربارهء پیشینه زندگی ابراهیم ادهم اطلاعات تاریخی چندان در دست نیست در بعضی از داستانهایی که از منطقهء آسیای میانه به دست آمده است،حکایاتی دربارهء سابق تاریخی زندگی وی میتوان یافت،اما این حکایت بیش از سایر حکایات مربوط به او با خیالپردازیهای راویان درآمیخته است؛چنانکه دربارهء‘ حکایت ترک امارت او نیز روایات گوناگونی وجود دارد که خود قابل تقسیم به سه گروه اصلی«اشتر،رباط و صید»هستند.این سلسله روایات اگرچه از نظر حوادث باهم متفاوت است از نظر آغاز و انجام حکایت و خط سیر کلی حوادث آن باهم یکسان است.مولانا از بین این سه روایت،روایت جستن اشتر را برگزیده و در مثنوی نقل کرده است.از بین سایر کسانی که اینروایت را نقل کردهاند و از نظر زمانی و فکری به مولانا نزدیکترند،میتوان از عطار و شمس و سلطان ولد یاد کرد. روایات این چهار نفر(1+3)اگرچه از نظر شباهت در یک گروه قرار میگیرد درعینحال از نظر چگونگی داستانپردازی و بخصوص چگونگی پیش بردن گفتگوها باهم متفاوت است که نتایج نقدوبررسی آنها نشان میدهد شیوه حکایتپردازی شمس از شیوه روایت سه نفر دیگر قویتر و با اصول داستانپردازی سازگارتر است.
ملخص الجهاز:
"تاریخی»فرق دارد،شخصیتهای تاریخی مثنوی نیز با شخصیت داستانی آنها متفاوت است.
تاریخی که راوی آن را از زاویه دید خود نقل کرده است؛از اینرو این نوع حکایات از
آنچه در بخش اول زندگی ابراهیم ادهم جنبه تاریخی دارد این است که وی امیرزادهای
همچنین وی از وجود نسخهء خطی منظوم دیگری دربارهء ابراهیم ادهم خبر داده است که
میبینیم که این مقدمه خود یک داستان مستقل و کامل است و همه عناصر داستانی با قوت
همانطور که ملاحظه میشود اگرچه این حکایات متفاوتند،محور همه آنها یک چیز است:
در روایت مولانا ابراهیم ادهم در کاخ خود بر تخت خفته است.
طبل کوبیدن نگهبانان وگریز زدن به موضوع سماع)پاسخ سؤال مقدر را در حدیث نفس ابراهیم چنین توضیح داده است که ابراهیم«گفت با خود این چنین زهره کراست»و سپس
در روایتهای دیگر کمتر به آن توجه شده است-این چنین توصیف میکند:«باز از بانگهای
روشن است که اگرچه روایت سلطان ولد با شخصیت سلطانی ابراهیم ادهم سازگار است
ادهم نیز هست،بیان شده است؛اما در روایت شمس،سؤال کردن با زبان بیزبانی یا با بیسؤالی مطرحشده است؛یعنی در عین اینکه اصلا سؤالی در متن نیامده،نه تنها خواننده میتواند آن را
در پایانبندی روایت شمس نیز به پایان کار موجودات بر بام اشارهای نشده است.
عرفانی ابراهیم ادهم نیز اشاره شده است:
کرد ترک شهی و فقر گزید خود همان بود این سخن چو شنید
روایات داستانی مربوط به ترک امارت ابراهیم ادهم آمده،این است که:«ابراهیم امیر زاهدی
بوده که در جریان هدایتی غیبی متنبه شده است و در نتیجه امارت خود را در بلخ ترک گفته و"