خلاصة:
مقاله حاضر، حاصل نگاهی است گذرا به کتاب دکتر سیروس شمیسا؛ با اذعان بر اینکه کتاب مورد بررسی، ظرفیت
لازم را برای نقدی جامعتر و جدیتر نیز دارد.
در این مقاله، از سه زاویه به کتاب اشارهشده نگریسته شده است:
1. نقد تأویلهای اسطورهمدارانه مؤلف از تاریخ و فرهنگ دینی و متون مقدس؛
2. نقد مباحث مختلف کتاب بر حول محور هنجارهای تربیتی؛
3. نقد نظریههای اجتهادی مؤلف که در فصلهای مختلف کتاب، تحت عنوان «نظر من» بیان شده است.(3)
ملخص الجهاز:
"در این حکایت، در کنار ساختار اصلی ــ یعنی «احسان» ــ دو نکته دقیق بیان شده است: الف ـ آسیبشناسی قرائت برخی از تیپهای اجتماعی از توکل: فرد سالم و بادستوپایی که قادر به تلاش برای تأمین و تدارک معاش بود، از روباه بیدستوپایی که فضلهخواریاش از روی اضطرار بود، پیروی کرده بود و برای خود و روباه در برخورداری از مواهب روزیرسان، حکم واحدی صادر کرده و با این قیاس معالفارق به این نتیجه رسیده بود که: کز این پس به کنجی نشینم چو مور که روزی نخوردند پیلان بهزور سعدی با دستمایهقراردادن بیتی دیگر درقالب خطاب عام، جامعه خارج از حوزه این حکایت را مخاطب قرار میدهد و نسخه لازم را برای اصلاح زاویه دید او صادر میکند و میگوید: چشمداشت به ریزههای دست و دهان صاحبان مناصب و دلسپردن به توکل جبرمآبانه را باید به کسانی واگذاشت که دست و پای تلاشگر ندارند زیرا تأسی به زندگی روبهان و اتخاذ رویه انگلی درعین داشتن توان و نیروی کار، نشانه ذلت و سگصفتی است: چو شیر آنکه را گردنی فربه است گر افتد چو روبه سگ از وی به است ب ـ در حکایت شیر و نخجیران مثنوی مولوی، برخلاف تصور آقای شمیسا ــ آنچنانکه در صفحه 413 بیان داشتهاند ــ شخصیت خرگوش براساس شخصیت کلامی پیروان جهد و اختیار طراحی نشده بلکه خرگوش و بقیه وحوش (طایفه نخجیر) که در وادی خوش میزیستند، نماینده جبر و شیر نماینده ارباب جهد و اختیار بوده است."