خلاصة:
آقای دکتر سروش در این سخنرانی که در مردادماه 86 در میان دانشجویان بلژیکی دانشگاه پاریس ایراد شده است، میان دو نوع سکولاریسم تمایز میگذارد: سکولاریسم اهل مدارا و سکولاریسم ستیزهگر. سکولاریسم اهل مدارا در جایی پدید آمد که دین ضعیف شده بود و خطری از ناحیه آن متوجه قدرت اهل دنیا نبود. اما همین که دین قوی شد، سکولاریسم مدارای خود را از دست داد و ستیزهگر شد.
ملخص الجهاز:
"در شعر خیام هم با همین معنا روبهروییم: جامی است که چرخآفرین میزندش صد بوسه مهر بر جبین میزندش این کوزه گر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش کلمه عصر چنانچه در سوره «عصر» قرآن هم آمده است، ربط و نسبت وثیقی با مقوله زمان دارد.
این مطلب شاید ابتدا کمی عجیب به نظر برسد و گفته شود چرا آن مرحله قبلی یعنی اهل مدارا بودن را ذاتی سکولاریسم نمیگیرید و این مرحله دوم را که سکولاریسم به ستیزهگری میافتد ذاتی آن به حساب میآورید؛ اما با کمی تأمل مسأله روشن میشود.
در واقع پیشفرض آقای سروش آن است که سکولار حقیقی همان است که اهل مدارا است و گویا در این مرحله جدید چیزی از بیرون بر سکولاریسم عارض شده که این چنین مدارا و تسامح خود را از دست داده و ستیزهگر شده است.
خودخواهی عاملی میشود که به هنگام تعارض منافع، از هر وسیله ممکنی برای دستیابی به منافع خود استفاده کنند و این عامل بیتحملی و ستیزهگری سکولاریسم است.
اگر قرار باشد در بازی دموکراسی، منافع لیبرالها و سکولارها از دست برود، قواعد آن را بر هم میزنند؛ چنان که در الجزایر و فلسطین شاهد بوده و هستیم که چگونه همه جهان غرب لیبرال دست به دست هم میدهند تا اسلامگرایان پیروز را کنار بزنند و عوامل دست نشانده خودشان را که طبیعتا حافظ منافع آنها خواهد بود بر کرسی قدرت بنشانند.
بنابراین، اگر آقای سروش به سکولارها میگویند «چرا به حد کافی سکولار نیستند» یا به لیبرالها میگویند «چرا به حد کافی لیبرال نیستند» در واقع از آنها میخواهند که ستیزهگرتر از این باشند و کمتر با دینداران و مخالفان خود مدارا کنند."