ملخص الجهاز:
"در خود ترکیه نامق کم نویسنده و نمایشنامهنویس سرشناس(1884-1841)که به لقب «منور»و«پدر قانون اساسی»و«نوادر خلقت شعرای زمانه»2هم آراسته بود،گامی فراتر نهاد و در «مکتوبات سیاسی و ادبی»اعلام کرد:اینکه میگویند در صدر اسلام ایرانیان بودند که به شناساندن آثار علمی دست زدند و دانش را به جهان اسلامی آوردند،سخنی است سربسر یاوه.
اما پانتورکیسم که در بطن خود آرزوی دیرینه دولتهای غربی را برای دست یافتن به ولایات عیسوینشین عثمانی میپروراند،تنها خواست سلطان عبد العزیز نبود که میگفت: «تنظیمات را باید مطابق با سنن و آداب قدیم پیش برد»1،بلکه به آرمان نخستین گروه روشنفکرانی نیز بدل شد که در همین سالها در ترکیه سر برآوردند.
نامق کمال نه گفتار رنان را برتافت و نه سخن سید جمال را و ما شرح این درگیری را در جای دیگر به تفصیل به دست دادهایم3در اینجا همینقدر اشاره میکنیم که خشم کمال نسبت به رنان بیشتر از این جهت بود که رنان نوشته بود:در جهان اسلامی،روح مذهب شیعه با علم و پیشرفت سازگارتر است،ازاینرو ایرانیان بودند که در صدر اسلام دانش را در جهان اسلامی شکوفاندند4.
آنگاه جملگی به سراغ حسن خیر الله سرپرست«صوفته»ها یا طلاب رفتند و این پرسش را طرح کردند که آیا اگر خلیفه عثمانی که امیر المومنین است«از دانش سیاسی لازم را برای اداره کشور بیبهره باشد»و اگر امت نتواند بار ولخرجیهای او را بکشد و اگر دوام او در مقام سلطنت«پیآمدهای وخیم»برای کشور داشته باشد،آیا باید او را«عزل کرد»یا نه؟پاسخ گرفتند که«قانون شریعت»حکم بر عزل دارد3 پس در شب 30 مه 1875 یک واحد پیادهنظام کاخ سلطان را محاصره کرد،همزمان دانشجویان مدرسه نظام به درون کاخ سرریز کردند و دو روز بعد سلطان با بریدن رگ دست با قیچی، خودکشی کرد."