"بس راه گلویم تنگ است من برای فریادی که درون دلم انباشتهام در دهان میخواهم قلبها از سنگ است هر طرف مینگرم هیچکس چشم در راهم نیست خستهام از این وهم...
کافیم نیست دو چشم و دو نگاه من برای دیدن صد نگاه میخواهم ...
ببین کمرنگم من برای بودن چند تن میخواهم و برای فریادی که درون دلم انباشتهام دو دهان میخواهم..."