ملخص الجهاز:
"شب بع استقبال غزل استاد واصف باختری مگو که ظلمت و غم خفته در کلام شب است صفای خاطر صاحبدلان زنام شب است به بزم خلوت دلهای دردمند بیا که شور بادهء هستی کنون به جام شب است به سینه سینهء شب نهفته گنج حضور مگو ادامهء هجران هم از دوام شب است ببین چه آیت ایمان نهفته در معنیش عیان وجود حقیقت زیک خرام شب است جهان و توسن خودکام فکر آمالش به یک اشاره کنون عاشقانه رام شب است چه خوش بدست حقیقت سپرده داد سخن «یگانه نام درین روزگار نام شب است» من و بهار امروز که آوازهء گلگشت بهار است ما غمزدگان را به گل و باغ چه کار است ما را که فلک سوخته گلزار تمنی دل خسته و اندوه زده و سینه فگار است افسوس که باغ و چمن و لاله و صحرا در رویش گل آتش و اندوه بکنار است افسرده دلم همچو نسیم شب پائیز از نمنم ابرش نه مرا تاب و قرار است هرگل که شکفته به سرگلبن هستی بیروی دلانگیز تو بردیده چو خار است بگزر زبرم ای نفس باد بهاران کین سبزهء پژمرده و افسرده پار است کابل،1375 خیال تو رفتی و با خیال تو تنها گریستم بنهاده سر به دامن غمها گریستم ای پرتو تجلی خورشید آرزو گشتم اسیر ظلمت شبها گریستم افسرده و غمین و فرو خفته در سکوت خاموش و دل گرفته به هرجا گریستم رفتی و جای هرقدمت قطرههای اشک افشاندهام به راه تو من تا گریستم از کاروان عمر ندیدم چو لذتی افتاده در کویر غم از پا گریستم ای واپسین امید تن رنج پرورم رفتی با خیال تو تنها گریستم کابل،1374"