ملخص الجهاز:
"به اعتقاد من صاحب این مایه از ایمان و و لایت،در حکایت دشواری ندارد؛زیرا همان«معانی»همچون حکمت از دل بر زبان جاری میشوند(اجری الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه)و خود دیدم که یکی از دوستان اهل دل نیز چنین بود،او قصد سرودن «حماسهء حسینی»را داشت و بارها در خانه یا در کوچه و خیابان، حالی او را دست میداد که فورا خود را به خلوتی میرساند و قلم به دست،بر صفحهای آغاز نوشتن میکرد و سرودهها،پیاپی و به سرعت بر کاغذ میریخت؛ولی پس از لحظاتی آن حال قطع میشد و آن قلم از کار میماند؛و گاه در میان مصرعی یا بعد از کلمهای چند،و او روزها منتظر میماند تا دوباره«حال»آید و ادامهء حکایت ممکن شود و من او را توصیه میکردم که بگذار «حال»سراینده باشد،نه تو،و بیحال هیچ مصرعی مساز که گرچه مرصع باشد و گوش ربای،اهل دل بیگانگی آن را دریابد.
همچنانکه نام«علی»را در میان نقش جغهء طلایی سلطانی آوردند و شعرها را نیز آبستن توصیفهایی مناسب اشرافیت و سلطنت و گوهر و تاج و زیور کردند و آنقدر این شیوه را رواج دادند که اگر شاعری خواهد که بیپیراییه در«وقعهء حسینی»سخن گوید باز ناچار میشود که همین تمثیلهای رایج ناروا را واسطهء بیان کند،وگرنه شاید سخنش مقبول نیفتد!از این قبیل: باز آی و«آستانهء»«سلطان»دین رضا از جان ببوس و بر در آن«بارگاه»باش و این مصیبت است،همچنانکه زبان ما را که از«لطایف گویشی»غنی بود و سرمایهء خوبی برای زبان ادبی به شمار میرفت،متروک داشتند و«زبان مدرسه»را که زبان قال و قیل دانشی و شغلی است بر ما تحمیل کردند؛چندانکه امروز دیگر کسی شنوندهء خوب زبان ادبا نیست و بر مجلس پرمعنا و پر مطلب،اقبال نمیکند،و همین امر،مردم را طالب سخن بیمایه کرده است و مداح را مجبور به«اینگونه شعری برگزیدن»،و «برابر مقام،سخن آوردن»ساخته است،که خود عامل انحطاط کلام خواهد بود."