ملخص الجهاز:
"1 بارها شنیدهایم که فلان شعر در زبان اصلی شوری برانگیخته و غوغایی به پا ساخته،یا میشنویم که شعری که شاعری در جوانی سروده،چهل سال پس از مرگ سرایندهاش به جایگاهی دست یافته که استحقاق آن را دارد،اما هنگامی که برگردانهای این نوع اشعار را به زبان فارسی میخوانیم این پرسش برای ما پیش میآید: چه جادویی در این کلام نهفته که ملتی را مسحور کرده است؟یا باید ادعا کنیم که فقط ما فارسیزبانها(و نه حتی فقط ما ایرانیها)در شعر و شاعری سره را از ناسره تمیز میدهیم و دیگران در این زمینه کودن و کژفهماند -که لافی است گزاف-یا باید پاسخ به پرسش یاد شده را در جای دیگر جستجو کنیم.
پاول سلان،شاعر آلمانی زبان معاصر تکوتوکی شعر منثور هم سروده است،اما همین شاعر هنگامی که از هفت زبان به زبان آلمانی شعر ترجمه میکند با دقت،موشکافی،سختکوشی و اشراف بر محتوای شعر میکوشد این سرودهها را تا حد ممکن شکل باخته(-دفرمه)عرضه نکند.
2 ترجمهی دوم: رویاهاتو از دس نده، واسه اینکه اگه رویاها از دس برن زندگی عین بیابون برهوتی میشه که برفا توش یخ زده باشن رویاهاتو از دس نده واسه اینکه اگه رویاها بمیرن زندگی عین مرغ بریده بالی میشه که دیگه مگه پرواز و خواب ببینه3 ترجمهی کیانوش،از این دیدگاه،شکل شعر را خفه کرده است،اما در ترجمهی شاملو بخشی از شکل -جنبهی فولکوریک آن-به خوبی به خواننده القا میشود:شعر هیوز از نوع[-ژانر]شعر«دخترای ننه دریا»ی خود شاملو است،اما کیانوش آن را در نوع شعر رسمی ترجمه کرده و خواهناخواه به محتوای آن آسیب رسانده است:در شعر هیوز،سیاهپوستی مظلوم و عامی هنگامی که مشغول بیگاری است درد دل میکند و در ترجمهی کیانوش استاد دانشگاهی دارد به دانشجویاناش«مکنید»و«بکنید»درس میدهد.
پس به پرسشهایی بپردازیم که صادقانه مطرح میشود: آیا ترجمهی منظوم به محتوای شعر آسیب نمیرساند؟پاسخ من این است:برای آنکه شعری منظوم را منظوم ترجمه کنیم شاید مجبور شویم هفت-هشت درصد در محتوای آن تغییر ایجاد کنیم."