ملخص الجهاز:
"امیر حسین از آنجا بدربار عثمانی متوجه گشته و سلطان عبد العزیز با احترام زیاد او را پذیرفت و اظهار داشت که مساعدت به مسلمین چین بزرگترین آرزوی من است ولی موقع بمن اجازه نمیدهد،مشارالیه بسال 1873 بمملکت خود عودت کرده دید که پادشاه چین مسلمین را مغلوب کرده و پدرش با زهر خود را کشته است،و بنابراین هیچ امیدی در استقلال باقی نمانده است،این بود که مسلمانان از استقلال مأیوس گشته و هم خود را صرف تجارت نمودند.
شمردن دیوانگان بدیوانهء گفتند:دیوانگان را میتوانی شمرد؟گفت نه،ولی عقلا را میتوانم روزی بهلول به اندرون هارون الرشید داخل شد،هرون گفت: بهلول!میتوانی دیوانگان را بشماری؟گفت اولشان منم،احضار گفتند صحیح است،به زبیده اشاره کرد گفت این دومی است.
برادر زبیده حاضر بود و به خشم درآمده او را دشنام داده،گفت:تو هم بله!هارون الرشید گفت بیرونش کنید."