ملخص الجهاز:
معلم معلم ماری شیبایی معلم.
حماسهای به دیرپایی ابدیت و به زیبایی آفرینش، در دنیای سرسامگرفتهء امروز،پاسدار معنویتهای دیرینه، رشتهء استوار پیوند جانها، عامل جریان لایزال معرفتها به دلهای مشتاقان، حامل بار مسئولیت همهء نابسامانیها.
گذشت زمان موهایش را سپید و دستانش را لرزان میکند، اما هیچگاه میدان نبرد را ترک نمیگوید.
آنکه به شاگردان خود همگامی با زمان را میآموزد، چگونه میتواند پذیرای«جمود»باشد؟ بیایید به تیرهدلهایی که بذر ناباوری را در دلها بارور میکنند، دورباش بگوییم.
و به یاد آوریم که یاد معلم بر خاطر فرهیختگان،چهسان با خاطرات تلخ و شیرین آمیخته است.
و گهگاه چه پناه امیدبخشی است،آنان را که پس از سالها،به یادش میآورند، به آستانش میشتابند تا گرهگشای مشکلاتشان باشد.
و چه فراوانند،کسانی که قهرمان روحشان یکی از این پیشتازان نبرد با سیاهی است.
«هوشیار،که همواره یادش هرچند اندوه افزاست،شورانگیز دلهاست،نمونهای درخشان بود از این قهرمانان.
آنگاه که کلاه به دست بر آستانهء«تالار قریب»میایستاد،تا فیضجویان مکتبش را به حساب آورد و محرومان محضرش را بشمارد.
یا آنگاه که چون«اپیکور»پیشاپیش گروهی از این پرسشگران گام برمیداشت،با آن نگاههای پر از رنجش و ملامتش به چشم آن پرسشگر که سخنی نابجا میگفت.
سالها بعد،روایتی از بیگانهای خواندم که بیان دیگری بود از او: «معلم به شاگردانش درود فرستاد و پرسید: -از من چه میخواهید بیاموزید؟ و پرسشهایی بدینسان: -چگونه جسممان را بپروریم؟ -چگونه فرزندانمان را بهبار آوریم؟ -چگونه با یکدیگر کار کنیم؟ -چگونه با انسانهای دیگر همزیست شویم؟ -چگونه بازی کنیم؟ -برای چه هدفی زنده باشیم؟ معلم در اینباران کلمات اندیشید و اندوه بر دلش چیره شد.
زیرا آنچه خود میدانست پاسخگوی آن آرمانها نبود.