ملخص الجهاز:
متخصصان آموزش و پرورش روزبهروز بر همکاری خود و مدرسه تأکید بیشتری دارند و بیرون آوردن دانش- آموزان از کلاس و آشنا کردن آنها با جامعهء خودشان بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
کودک دبستانی در عین برخورداری از آموزش و تربیت خاصی که در خانواده داشته است،زیر نفوذ معلم و دوستانش نیز قرار میگیرد و مجموع آنچه در جامعهء او به مرور زمان ریشه گرفته است از این راه به او منتقل میشود.
معلم قبل از آنکه خود دارای خصوصیات احراز این شغل حساس را که بسیار دقیق و وسیع است داشته باشد،باید استعداد لازم برای فراهم- آوردن شرایط لازم یادگیری را نیز داشته باشد و آنان را از راههای مختلف با مسائل روزمره آشنا سازد و همراه با کار کلاس آموزشهای مفید و ضروری در مورد شناسایی جامعهای که در آن زندگی میکنند به آنان بدهد.
مدرسه نیز از تأثیر گروههای اجتماعی و افرادی که آن را اداره میکنند بیرون نیست و شاید دومین کانونی است که میتواند به حق مسلط بر همهء خصوصیات پرورشی کودک باشد.
این فرایند کلی میتواند از نظر یک فرد مورد مطالعه قرار گیرد،پس برای مطالعهء روانشناسی آموزش و پرورش نیازی احساس میشود.
وقتی که به هدفهای آموزش و پرورش میپردازیم،آیا آنها تا حد زیادی تابع فلسفهء خود معلم از زندگی نیستند؟پاسخ به این سؤال که«آموزش و پرورش برای چیست»درست شبیه پاسخ این سؤال است که«زندگی برای چیست؟»این دو جدا از هم نیستند.
میبینیم که آموزش و پرورش از فلسفه جدا نیست و معلم،علاوهبر آنکه باید مطالعاتی در زمینههای مختلف داشته باشد،و در رشتهء خاص خود تسلط داشته باشد،باید برای زندگی و کارش نیز فلسفهای سالم داشته باشد.