خلاصة:
این نوشتار، در تلاش است آرا و افکار پروتاگوراس، مؤسس و نخستین سوفیست را
اصطیاد نموده و سپس به تجزیه و تحلیل آنها بپردازد.
نویسنده اثبات خواهد کرد که رویکرد انسانگرایانه پروتاگوراس، فردمحورانه
خواهد بود؛ افزون بر اینکه نگاه مبتنی بر احساس او نیز در نهایت به محوریت افراد
بشر باز خواهد گشت و همچنین آمیخته بودن با تناقضهای متعدد، حذف خدا از
صحنه زندگی و نسبیتگرایی در اخلاق از برجستهترین پیامدهای انسانمحوری
خواهد بود.
ملخص الجهاز:
"ارسطو نیز در همین راستا میگوید: پیروان هراکلیتوس، چون دیدند که این جهان طبیعت، دایم در حال تغییر و حرکت است و در باره آنچه دگرگون میشود، حکمی درست نمیتوان کرد، به این نتیجه رسیدند که در باره چیزی که در همه جا و از همه جهات، دایم دستخوش دگرگونی است، ممکن نیست سخنی موافق حقیقت گفت (ارسطو، مابعد الطبیعه، ص 148).
بنابراین با محوریت افراد بشر، هستی و وجود، از عالم طبیعت، وراتر و فراتر نخواهد رفت و حقایق قدسی و الوهی بیمعنا و اعتبار خواهند شد و در نهایت به نفی هست کننده عالم خواهد انجامید؛ همانگونه که پروتاگوراس بندگان را تا آنجا قدرت و موقعیت داد که اختیار عرشوفرش را بر آنان سپرد؛ زیرا او شکاکیت نمایانی نسبت به دین و امکان معرفت حقیقی ابراز میداشت، و معتقد بود آدمی نمیتواند بداند آیا خدایان وجود دارند یا نه و به سبب همین اعتقاد هم متهم به بیدینی شد، که او را محاکمه و تبعید کردند.
نتیجه پروتاگوراس مقیاس هستی، نیستی و چیستی را افراد بشر میداند و بر این باور است که حقیقت نیست، جز آنچه انسانها میفهمند و چون اشخاص به گونههای مختلفی درک میکنند، یک شیء میتواند هم راست باشد، هم دروغ و هم صواب و هم خطأ او همچنین احساس را یگانه وسیله آگاهی و معرفت پنداشته و به حقیقت ماورای احساس پایبند نیست، و تعاریف هندسی را نیز فرآورده دنیای محسوس میداند که هیچگونه مبادی معقول و پیشینی ندارند."