ملخص الجهاز:
"دکتر محمود زند مقدم،مردمشناس اهل درد مردم دوست،از دوران جوانی بارها به سیستان و بلوچستان سفر کرده،پایبند آن دیار شده و به مردم بلوچ دل بسته است.
جاری بود آب مثل خیال ماه،زیر سایههای طلاقهای سبز ضربتی درختها،تمام که میشدند سایهها،آفتابی میشد آب،میافتاد توی نهرهایی که مانند شبکههای شطرنجی در میان گرفته بودند کرتها را،میرفت و میرفت تا تمام میشد نفسش،آنوقت آفتاب میشد و بیابان و خاک.
کتاب حاوی روایتهایی از رویدادهای تاریخی بلوچستان است همچون دو روایت مفصل از درگیری دادشاه،یاغی معروف،با دستگاه دولت در عهد محمد رضا شاه و روایتی از دوست محمد خان،سردار نامآور بلوچ،در عهد رضا شاه: دوست محمد خان بود که سد کرد جلوی انگلیس را.
همچنین از این دست است روایتهایی از جنگهای دولت مرکزی با طوایف بلوچ و مبارزهء قدرت میان طایفهها و مبارزات انتخاباتی میان آنان و موضوع«بلوچستان آزاد»که در کتاب اول آمده و دخالتهای انگلستان در بلوچستان و روابط رضا شاه با سرداران بلوچ در کتاب دوم.
این شعر بدون آنکه معنای آن کاملا برای خوانندهء فارسی زبان روشن باشد پراحساس و زیباست: شک نیست ای جلیلی کاران ربی کدرت و در باران هستن سیه جگر گلزاران بندنت آهنین بنباران برنت بیپر و کینکاران بیائیت منی همدلان یاران حکایت بلوچ کتابی است خواندنی و ماندنی که هم به عنوان اثری ادبی و هنری میتوان آنرا خواند و از زبان پرتوان آن لذت برد و هم به عنوان بررسی اجتماعی و مردمشناسی یکی از اقوام بزرگ ایرانی که آگاهی اندکی از آن در دست است."