دو شعر از سیروس مشفقی الأدب والفن

"دو شعر از سیروس مشفقی (به تصویر صفحه مراجعه شود)(به تصویر صفحه مراجعه شود) دستهای تو چشمهایم با قلب تو می‌بیند دستهایم با چشمت‌ و قدم‌هایم یکیک‌ از ضرب قدم‌های تو نیرو می‌گیرد دست و چشم من در چشم و دست تست‌ *** مهربان‌تر از باران‌ مهربان‌تر از شبنم،از گل‌ همقدم با من در گلگشت خیابان‌ ایکه اینک اینجا، مهربانی را مثل بهاران می‌بارانی‌ ای که بر من شعر دلاویز بهاران را می‌خوانی‌ دستهایت را دوست میدارم‌ تابستان 73 بزرگ می‌شوی‌ پرنده‌ها در شانه‌های جوانت لانه می‌کنند دختران جوان عاشقت می‌شوند و مادرت نگران سلامتت خواهد بود و من‌ من آن زمان‌ خسته،شکسته،از پای افتاده‌ نشسته‌ در انتظارت عصائی که تو برایم می‌آوری هم البته اگر با ضرب دشنه‌ای‌ با زخم مرضی‌ خود از پای در نیفتاده باشم‌ بهمن 61 کتیبه دیگر همان‌ آن قصه را،آن قصه دیرینه را،یکشب‌ شبی تا دیرگاهان خواندم و خواندم. سه دیگر بار بهار و تابستان 73"