ملخص الجهاز:
"پس از حدود چهارده سال-کمی بیشتر یا کمتر- شنیده بودم که روی مجموعه شعر تازهای با عنوان«هفتاد سنگ قبر»کار میکند.
سرلوحههای هفتاد سنگ قبر تنها شعر نبود.
پلی بود میان شعر و هنر مادر.
از نظر خود رؤیایی،این سرلوحههای فرصت بزرگی است برای مطرح کردن حررفهایی که شعر با مفاهیم شناخته شدهاش-چه سنتی و چه غیرسنتی-اجازهء بروزش را محدود میکند.
این فکر که«هفتاد سنگ قبر»میتواند دستمایهء باارزشی برای یک کار خلاقه عکاسی باشد بسرعت ذهن مرا اشغال کرد.
اما چگونه میشد که در فرصت یک سفر چند روزه به اینکار پرداخت؟ رؤیائی از معدود چهرههایی است که خوب میداند که با دوربین میتوان لحظهها را تعبیر و تفسیر کرد.
از اینرو این فکر را با خود او در میان گذاشتم.
وقتی که فرصت«پرلاشز»از دست رفت،از پیشنهاد من برای گورستان دنج روستای «انورنویل»-جایی که خاک مرطوبش تن مادلن مهربان را در آغوش گرفته است-با روی باز استقبال کرد."