خلاصة:
چنان چه می دانید از مبانی اصلی کنوانسیون منع اشکال تبعیض علیه زنان، وجود تساوی محض بین زن و مرد از لحاظ جنسیتی است؛ به عبارت دیگر، کنوانسیون مزبور، تفاوت های جنسی زن و مرد را می پذیرد؛ ولی هیچ گونه تفاوت جنسیتی برای آنان قائل نیست؛ زیرا آن را میراث نظام مردسالاری و امری کلیشه ای و سنتی و نقش های جنسیتی اکتسابی می داند. اکنون در این نوشتار درپی تحلیل روانشناختی مبانی مطرح شده و یافتن این پرسش هستیم که درنظر نگرفتن تفاوت های جنسیتی زن و مرد و لحاظ کردن چارچوب جنسیتی مردانه به عنوان چارچوب ایده آل و پذیرفته شده برای هر دو جنس، چه مضرات و مشکلاتی برای زنان درپی خواهد داشت.
ملخص الجهاز:
"اکنون اگر بخواهیم وارد این مبحث شویم که به واقع چه تفاوتهایی بین زن و مرد وجود دارد، میتوانیم به تحقیقات وسیعی اشاره کنیم که در همین زمینه صورت گرفته و بهطورکلی نشان داده است که زنان و مردان، نیمرخهای شخصیتی متفاوتی دارند؛ با تأکید بر اینکه همه ابعاد شخصیتی زن و مرد متفاوت نیست و بسیاری از آنها به یکدیگر شبیه است؛ ولی تمایزات جنسیتی را در آن حد میدانیم که از دو نیمرخ شخصیتی متفاوت صحبت کنیم؛ برای نمونه میتوانید به «کتل» (Cattell) (1965)، «کاستا» (Costa p) و «مک ری» (Macrae R) (1998) مراجعه کنید.
» ممکن است این پرسش مطرح شود که همه این تفاوتها ناشی از مؤلفههای فرهنگی و اجتماعی است؛ البته شک نیست که برخی از آنها ممکن است چنین باشد، ولی وجود پایههای عمیق زیستشناختی نیز برای بسیاری از این تمایزات انکارناپذیر است؛ ضمن اینکه در کردارشناسی، اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه آنچه در طول تاریخ و در گستره فرهنگهای متفاوت در اعضای یک «نوع» فراگیر است، پایههای زیستشناختی دارد؛ بهعبارتدیگر اگر شما میبینید که در طول تاریخ و در تمامی فرهنگها و جوامع، این تفاوتها وجود داشته است، نمیتوانیم بگوییم این تمایزات ناشی از فرهنگ و عوامل اجتماعی است، بلکه باید بگوییم زیر ساخت زیستشناختی دارد و اگر بخواهیم از دیدگاه تکاملی به مسأله بنگریم، چنین اموری ارزش بقا دارند؛ یعنی چیزهایی هستند که به نوعی متضمن بقای نوع هستند یا دستکم بودهاند."