ملخص الجهاز:
"در صفحات شعر این مجله که زیر نظر علیرضا طبایی شاعر شیرازی اداره میشد،آمده بود که امسال چند تن از شاعران جوان در کنکور سراسری پذیرفته شدهاند از جمله کاظم شیعتی که در رشتهء زبان و ادبیات اصفهان قبول شده.
1 به خنده لب نگشودم بهار آمد و رفت بهار خانهء ما بیقرار آمد و رفت نداشت ذوق نسیمی،نداشت شوق گلی به رسم عادت پیرار و پار آمد و رفت زبان تعزیتم وا نشد به تهنیتی شکسته بسته کلامی به کار آمد و رفت به پای سفرهء بیهفتسین سوگ نشست دلی که در نظرش یاد یار آمد و رفت غریق کشتی گردابهای کوسه و هول شبی به ساحل بیانتظار آمد و رفت نمانده حوصله تا هی کنم به میدانش دریغ!رخش غزل بیسوار آمد و رفت بس است شاعر پاییز و«باغ بیبرگی» به خنده لب نگشودی،بها آمد و رفت 2 به یاد احمد شاملو خرام واژهات آبی،تم سطور تو سبز بشارتی بشری بر لب شعور تو سبز بسان حافظهء باغ و بیشماری برگ هزار بار مرورت کنم،مرور تو سبز بگیر از آبم و در تنگ خود بلورم کن به صید ماهی این رودخانه تور تو سبز هنر به نان تو بالیدن و گل به گل،گل کرد به حق نان و هنر آتش تنور تو سبز سر سپید شرف!درد سرنوشت تو بود که از بشر بسرایی،دل بلور تو سبز دلت تداوم آتشفشان حافظ ماست به سبک رندی رندان همه عبور تو سبز ...
(نگارنده آن موقع هشت نه ماهه بود!)این مقدمه هنوز هم پالوده و خواندنیست(جالب این است که در این مقدمه از رمان دیگر داستایفسکی با نام ابلیسها یاد شده که اکنون ترجمهء سروشس حبیبی بازگشتیست به همین عنوان)."