ملخص الجهاز:
"در دو سطر پایان داستان میخوانیم که: حالا دیگر قصهء احمد هم به قصههای پیرزن اضافه شده بود و همه از هم میپرسیدند:آسمانی شدن یعنی چه؟ راز آلودگی تجربه دینی دینشناسان مهمترین وجه دینداری را تجربههای دینی میدانند.
معمولا نقل چنین تجربههایی-به دلیل اینکه شخصیاند-نمیتواند حس و حالی را که از آن تجربهها به فرد دست داده است،به شنوده یا خواننده منتقل کند و یک سبد تمشک نیز از این قاعده مستثنی نیست.
البته دلیل این را باید ویژگی تجربه دینی دانست،نه ضعف نویسنده؛زیرا نویسنده ناچار میشود تجربهای با شکوه را به صورت یک واقعه بیان کند؛بخصوص که مخاطب، نوجوان است و نمیتوان با بهرهگیری از تکنیک،به رازآلودگی اثر کمک کرد.
شاید نویسنده یک سبد تمشک،به دلیل اعتقاد به پاکی و صداقت و صفای روستا،آن را بستر مناسبی برای وقوع چنین تجربههایی دانسته باشد!حال سؤال این است که آیا این تجربهها فقط در روستاها اتفاق میافتد؟شاید جواب نویسنده مثبت نباشد و وی این اعتقاد را نداشته باشد؛اما وقوع هر سه قصه در محیط روستایی،احتمالا معنیدار است.
عاقبت وی چه شد و این عاقبت چقدر در ساختار داستان ارزش داشت و اگر زنده میماند چه مشکلی پیش میآمد؟چرا باید لیلا،مهتاب و احمد،پس از کسب تجربهای معنوی ناپدید شوند و چرا باید امجد و پیرزن بمانند؟این رفتنها و ماندنها از چه منطقی پیروی میکند و آیا این گزارهها در ارجاع به واقعیت،از توجیهی منطقی برخودار خواهند بود؟ نکته آخر در پایان،ذکر این نکته را ضروری میدانم که نقد و ارزیابی مفصل این کتاب،لزوما به این معنی نیست که این اثر نسبت به دیگر آثار مذهبی در مرتبهای پایینتر قرار میگیرد؛چه بسا آثار دیگر در آزمونی چنین،ناموفقتر باشند."