خلاصة:
بعد از تقویت اراده،تصمیم مقاومت اسلامی و پیوستن آن به جامعه و دولت،تابوی سیاسی و نظامی اسراییل در لبنان متلاشی شد.نمونه لبنان به ما میآموزد که:«تقویت اراده،شرط اساسی آزادسازی زمین است.»)مرتکب شده بود اقرار کرد.نتیجه منطقی این وضعیت تازه،پافشاری بر نیرو و امکانات نظری و عملی جهت مقابله با اسراییل و محدود ساختن اهداف آن است،به شرطی که شرایط،مناسب باشد و نیروهای با ارادهای برای پذیرش نبرد و پرداخت هزینههای سنگین آن وجود داشته باشد.به این دلیل که اعمال و فعالیتهای سیاسی،غالبا به نتایج وارونه منجر میشود.این بر حذر داشتن،اهمیت عامل انسانی و نقش اراده و عمل سیاسی را براساس قطعیت تاریخ و پاسخهای دسته بندی شده و زود هنگام طرح مینماید.تاریخ،پر از حوادثی است که صحت این گفتار را نشان میدهد تجاوز اسراییل به بخشی از کشور لبنان،بهترین مثال بر این مسئله است.اخیرا اسراییلیها فهمیدند که جادو علیه جادوگر شد،زیرا هدف آنان از تسلط بر کشور لبنان و دور ساختن آن از میدان جنگ اعراب و اسراییل و ساختن نظام سیاسی تابع و طرفدار دولت عبری در بیروت،به شکست معنوی و نظامی آنان منجر گردید.به این صورت،بادها برخلاف میل کشتیها وزیدن گرفت و این رخداد،نه تنها به دلیل اشتباه رهبران اسراییل در بررسیها و تحلیلهای استراتژیک خود و اعتماد زیادشان به برتری نظامی شان بود،بلکه به این دلیل بود که اراده و استقامت و پا فشاری و رویارویی برخی از گروههای لبنانی را نادیده گرفتند.با چشمپوشی از اهمیت پیروزی نیروهای مقاومت اسلامی بر ارتش اسراییل در میدان نبرد،باید گفت که این رویارویی و جنگ،پیش از آنکه جنگی کامل به مفهوم کلاسیک آن باشد،جنگ ارادهها بود.این نکته به دو دلیل،مهم است:دلیل اول،به تعریف شایع از مفهوم قدرت باز میگردد،بهطوری کهدر آغاز،توجه به دو نکته اساسی و نظری که از اهمیت بالایی برخوردار است،ضروری مینماید؛نکته اول:عامل زمانی و دشواری پیشبینی آینده است،در حالی که ما در بطن حادثه و داخل تغییر و تحولات قرار داریم،این مسئله از توانایی تحلیل و نقد همزمان ما میکاهد.ما لحظاتی از تاریخ را پشت سر میگذاریم که نه تنها کشور کوچک لبنان را تحت تأثیر قرار میدهد،بلکه میتواند معادلههای جدید منطقهای به وجود آورد،به شرطی که فعالانه و محاسبه شده مورد استفاده قرار گیرد،در این صورت،قواعد بازی،کشمکش کشورهای عربی با اسراییل و عملیات صلح میان آنها و حتی رابطه نظامهای حاکم در کشورهای عربی با ملتهایشان را تحتتأثیر قرار خواهد داد.البته این امر،تنها یک احتمال است.سرعت تحولات به میزان زیادی دید ما را تار میسازد و افق دیدمان را محدود میکند و ما را در ابهامی قرار میدهد که مانع تلاشمان برای درک و پیشبینی مهمترین آثار و
ملخص الجهاز:
"قبل از اینکه شرایط جدیدی را جشن بگیریم-که در آن نظر مردم و نهادهای مردمی در گرفتن تصمیمات سیاسی نسبت به اسراییل نقش موثر و فعال دارند-چند سؤال را مطرح میسازیم:آیا ابزار و کانالهای منظمی وجود دارد که به نهادهای مردمی اجازه دهد که آزادانه افکار خود را مطرح سازند و این افکار،به نخبگان حاکم انتقال یابد؟یکی از دستاوردهای مهم دیپلماسی آمریکا در سیاست کشورهای عربی در دهه اخیر،این بوده است که توجه عمومی این کشورها را از مسایل اساسی،همچون مناقشهء اعراب-اسراییل،طرحهای مذاکرات صلح، فاجعهء کشور عراق و آینده نظام منطقهای عربی دور سازد،سؤال مهم این است که چگونه میتوان با ایجاد چارچوبهای سازمان یافته،دوباره نقش افکار عمومی را جهت واکنشهای فعالانهتر زنده کرد؟ آیا آزادسازی جنوب میتواند بهعنوان تحولی در درک و آگاهی مردم به حساب آید که رابطه پیچیده میان جامعه و حکومت را تغییر دهد و اهمیت زیاد همکاری تنگاتنگ آنان را روشن سازد؟و یا نظامهای سلطهگر مانند همیشه سعی خواهند کرد که حالت سرور و خشم مردمی را به بهانه ایجاد تعادل جذب کننده و در نهایت،این احساسات را متلاشی سازند و آثار و پیامدهای آن را از بین ببرند؟ یکی از درسهایی که میتوان از این دستاورد مهم گرفت،همکاری مثبت و محکم نیروی مقاومت و حکومت لبنان است."