خلاصة:
مدت هاست که در مطالعات ترجمه مسئله وفاداری به متن اصلی و معادل سازی صوری مورد بحث بوده است. این مقاله، با استناد به مباحث تازه ای که در باره زبان مطرح شده است، و با استناد به هرمنوتیک به عنوان علم تفسیر و ترجمه و با استناد به دستاورد های فمنیست ها در زمینه ساخت شکنی زبان غالب، به نقش تازه مترجم در پیوند با نویسنده و متن اصلی می پردازد. در این برداشت تازه از نقش مترجم، نویسنده متن اصلی دیگر از بالا و از محور عمودی ارتباطات به پایین و بر کار مترجم نظارت نخواهد داشت، بلکه هر دو بر روی محور افقی ارتباطات با یکدیگر داد و ستد می کنند. بر طبق نظریات نو، مترجم متون ادبی، به همان اندازه نویسنده متن اصلی، صاحب طرح و برنامه است و اهمیت او کمتر از نویسنده متن اصلی نیست.
ملخص الجهاز:
"آنان که با مکتب رمانتیسیسم آشنایند میدانند که صداقت و صراحت از اصول بنیادین آنهاست،عناصری که در سخن دریدا نیز جلوه میکند،اما این دو اصل در برابر چه اصولی شورش میکنند و در کدام شیوۀ شناختی تردید به وجود میآورند؟وقتی پای ترجمه در میان باشد،نوک پیکان این نظریات مدلسازیهای باسمه ای روزگار روشنگری را نشانه میگیرد که مترجم را آینهای تخت تصور میکردند که نویسندۀ متن اصلی باید خود را در آن پر و پیمان میدید،اما رمانتیکها از بانیان و دریدا در روزگار ما از زندهکنندگان این نظر هستند که علم زدگی برخاسته از تجربهگرایی سبب شد زبان دل از زبان نوشتار جدا بماند و این از زمانی اتفاق افتاده است که انسان معتقد به عقاید عصر روشنگری«همزمان با شناخت طبیعت خود-حضوری را به عنوان حضور مطلق بر کرسی نشاند».
به نظر ذوهر،دلیل این پیشامد آن است که به سبب بالندگی ادبیات آن فرهنگ،این ترجمه به حاشیه رانده میشود و سوای ارزش تاریخی داشتن کاری از آن ساخته نیست،اما اگر متنی که ترجمه شده برای فرهنگی اهمیت درجه یک داشته باشد،ممکن است دو حالت پیش آید:نخست آنکه ممکن است مرز بین متون ترجمه شده و آثار تازه به وجود آمده درهم بریزد و این حالت حتی بر معیارهای ترجمۀ آن فرهنگ نیز اثر بگذارد،و یا چون فرهنگ مترجم تشنه و منتظر نزول چنین کاری است،مترجم با پیاده کردن متن اصلی به تمامی و با رعایت اصول معادلسازی،این نو باوه را که خیلی هم برای فرهنگش تازگی دارد، دست نخورده تحویل جامعهاش بدهد،بدان امید که بکر بودن کاری،خود دلیلی باشد برای آشناییزدایی از سبک و سیاقهای رایج."