ملخص الجهاز:
"هرانسانی است که عزیزی را از دست داده است،زیرا با سیاوشخوانی اصغر آقای نقال که درد از دست دادن پسرش سیاوش بر دلش چون کوه سنگینی میکند،زمان حال،چون رودی که به در زمان بیزمان اسطوره،میریزد و یا اسطوره در قالب واقعیتی امروزین،گوشتمند میشود و دوباره جان میگیرد تا آنجا که تماشاگر به درستی نمیداند به سوک کدام سیاوش نشسته است،و در چه زمانی سیر میکند: زمان خطی آفاقی و یا زمان اسطورهای برگشتپذیر؟1 سوک سیاوش نمونهء موفقی از روایت اسطورهء شهادت به زبانی امروزین است، اما آقای صادق هاتفی که در مصاحبهای فاتحانه اظهار داشته بود«میشود فرمهای نمایش ایرانی را کاملتر کرد2»،در کار دیگری که من ازو دیدم و آن داستان دنبالهدار دیدار مولانا با شمس است(اگر اشتباه نکنم)بهرغم توضیحات مفصلی که ایشان و مقاات صدا و سیما برای تنویر افکار عمومی در باب نو بودن آن کار دارند،تجربهء موفقی نبود و اینبار صاحب«سوک سیاوش»از عهدهء«امروزی»کردن حدیث آن (1)-آقای صادق هاتفی با عنوان«سرپرست گروه ملی ایران»که ندانستم چه گروهی است و چه کرده است(چون تنها از گروه تئاتر ملی که عباس جوانمرد سرپرستش بود خبر دارم)«سوک سیاوش»را ظاهرا با تغییراتی چند به همت مرکز هنرهای نمایشی،به اروپا برد و چندبار در کشورهای آلمان و انگلیس نمایش داد و در مصاحبهای از توفیق نمایش در فرهنگ سخن گفت و از جمله به مصاحبهکننده که از نتایج سفرش میپرسید پاسخ داد:«نتایج سفر یعنی من که در برابر شما نشستهام،یعنی حرفی که من به عنوان نخستین سفیر تئاتر ایران میزنم،یعنی تحلیلی که از جنبههای تئوری و عملی کار به دست میدهم»(هفتهنامهء بشیر شمارهء 148،ص 8 و 9)."