ملخص الجهاز:
"به طوری که دیگر شاهد خلق حکایتهای جدید توسط نویسندگان معاصر نبودهایم و نیستیم؛و اگر هم کتابهایی در این زمینه منتشر میشود،عمدتا بازگویی و بازنویسی همان حکایتهای ثبت شده در متنها و کتابهای کهن ادبی است.
حال آنکه در آثار برخی از مشهورترین نویسندگان همان غرب-که همچنان چشم بسیاری از نویسندگان ما به آنجاست-نوعی گرایش به گونهای جدید از داستان،که شباهتهایی قابل توجه به حکایت خود ما دارد،مشاهده میشود.
»15 سعدی،سپس از این حکایت نتیجه میگیرد: «مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید،با آنکه ندامت برد،در نزد خردمندان،به سبکی رأی منسوب گردد.
برای مثال،از همین دو حکایت نمونهای که پیشتر آورده شد،دو پیام عام گرفته شده و بر سر زبانها افتاده،و به مرور،صورت ضرب المثل به خود گرفته است: ضرب المثل اول: «گفت:چشم تنگ دنیا دوست را، یا قناعت پر کند،یا خاک گور.
برای مثال(از میان حکایتهای نمونهء آورده شده): نتیجهگیری نیمه مستقیم: «آن شنیدستی که در اقصای غور، بارسالاری بیفتاد از ستور؛ گفت:چشم تنگ دنیا دوست را، یا قناعت پر کند،یا خاک گور.
» این موضوع-به خلاف آنچه که ممکن است از طرف خوانندهء غیر اهل فن امروزی از آن استنباط شود-لزوما به دلیل کماطلاعی نویسندگان زمانهای گذشته از فنون نگارش داستان با عقبافتادگی شگردهای داستاننویسی در آن زمانها نیست.
حتی در حکایتهایی که قهرمان حکایت همان راوی آن است(مثل برخی از حکایتهای سعدی،که قهرمانش نیز خود اوست)،غالبا موضوع به نحوی است که اگر راوی،به جای آن شخص خاص،کسی دیگر نیز میبود،تغییری در ماجرا و نتیجهء آن حاصل نمیشد."