ملخص الجهاز:
"اصل ساده اما حیاتی وحدت موضوع و اینکه در یک داستان-با چنین مختصاتی-همه چیز باید در ارتباط و خدمت موضوع اصلی باشد و کمکی به پیشبرد آن بکند،و اینکه هر ماجرا،شخصیت یا موضوعی،با هر میزان جذابیت و اهمیت،در نوع خود- چنانچه حذفش لطمهای قابل توجه به داستان نزند و کمبود و نقص چشمگیری در ساختمان آن ایجاد نکند،پس زاید است و باید حذف شود،میگوید که فصل 84 صفحهای دوم «رقصندگان»،جایی در این داستان-به عنوان یک رمان یا داستان بلند-ندارد.
در این داستان-صرفنظر از قصد و نیت باطنی نویسنده-چه فرقی میکرد که فرج پسر اختر خانم و یک یتیم با آن مختصات باشد یا مثلا پسر یک خانم دیگر و غیریتیم یا یک آدم لش تنپرور،که حال و غیرت کار کردن ندارد و به جای ارتزاق از عرق جبین و کار و تلاش خود،میخواهد به آسانی و سرعت، از طریق به یغما بردن دسترنج دیگران زندگی کند؟(به عکس چه قدر بهتر و مثبتتر بود که فرج،چنین آدمی میبود!)و اصلا انگیزهء شخصی ربایندهء پول باران،در جریان عمومی این داستان نقشی ندارد،که لازم بیاید یک سوم کتاب به آن اختصاص یابد!
نویسنده اگر واقعا تاکید و توجه عمدهاش روی ساختن یک فضای ویژه و شرایط خاص تاریخی و اجتماعی خاص بوده است-که به نظر میرسد چنین بوده است-یا میبایست طرح رمانی با گستردگی و نقشهای دیگر را میریخت که در آن، ارتباط و پیوندی به مراتب نزدیکتر،تنگاتنگتر و پیچیدهتر بین خانواده فرج و خانواده باران وجود داشته باشد،تا از این طریق این مقدار حضور آنان در داستان موجه جلوه کند،یا آنکه به جای تلاش برای نوشتن رمان یا داستان بلند،خلاقیت و انرژی خود را صرف تدارک یک مجموعه داستان اپیزودیک،در این مایهها، میکرد."