خلاصة:
این نوشتار در پی آن است که به تعیت از نظریهی تأویلی کسانی چون گادامر،شعر«پشت دریاها»سهراب سپهری را تأویل کند.با توجه به این نظریه،مخاطب میداند که«اثر»معنایی از پیش تعیین شده ندارد و با ذهنیت خود امکانات معنایی موجود در متن را کشف میکند.به همین دلیل نگاه او یقینا نگاه آخر به«اثر»نخواهد بود. با توجه به این نکته این نوشتار میخواهد نشان دهد«پشت دریاها»شعری است عرفانی و با بهرهگیری از اصطلاحات و نظریات مطرح در کتب صوفیه سعی دارد عشق را در دنیایی که کسی بدان نمیاندیشد،دوباره پیش چشمها بیاورد؛اندیشهای که بارها در هشت کتاب به اشکال مختلف مطرح کرده است.
ملخص الجهاز:
"این نوشتار در پی آن است که به تعیت از نظریهی تأویلی کسانی چون گادامر،شعر«پشت
از پیش تعیین شده ندارد و با ذهنیت خود امکانات معنایی موجود در متن را کشف میکند.
بهرهگیری از اصطلاحات و نظریات مطرح در کتب صوفیه سعی دارد عشق را در دنیایی که کسی
این سروده،شعری است عرفانی با
شعر روایتی است از سفری بدان سوی
رسیدن به آسمان است و حتی جای آسمان
غربت شاعر هم همین است که هیچ کس در
شاعر در بخش دوم شعر وضعیت خود
عنصر مونث-یاد شده است.
شاعر از این مصراع آن است که مراد آن شهر
در مصراع بعدی نیز شاعر به
عقل را به دنبال دارد باز هم در نبود عقل
که گفته شد-آن است که زن آن شهر هم
بنابراین این دو مصراع تکرار
مضمون تکرار شده است.
خدا نباشد پس تاریک است و شاعر این
خود به دنبال نور است باید متوجه چیزی (به تصویر صفحه مراجعه شود)
است که در آن پنجرهها رو به تجلی باز
میشود که رو به تجلی باز است(نیلوفر
اسماء در اکوان و همین ظهور است که او
عرفا به عقل است.
خود به چشمش زده است وگرنه:عقل بیکحل آشنایی او
سپهری نیز در پیروی از این نظام
در این شهر کودک میتواند نشانی خانهی
دنیای اسطوره دنیایی است باز
به همین دلیل است که سپهری میگوید:
اصلا آب عنصری است که نور را در خود
شاعر کسی است که
شعر پشت دریاها،شعری است روایی
روزگار گلهمند است با خود میگوید:
نگاه سپهری یادآور این سخن حافظ"