ملخص الجهاز:
"بهنظر میرسد کهمؤلف باید توضیح دهد که میان سؤال ریشه و بیداری سیاسی چه ارتباطی وجود دارد وچگونه میتوان دارای اندیشهای ریشهای شد؟و بدیهی است که با تذکر و نصیحتهایایدهآلیستی،نمیتوان عارف به حقایق شد و برفرض هم انسان به ریشه فکر کند،نتیجهاش لزوما به حکومت و توسعه نمیانجامد،به اعتقاد بنده مؤلف محترم میبایستمبنا را«خودآگاهی سیاسی»قرار میداد نه«خودآگاهی عرفانی»،زیرا اگر مورد دوم،مبنای بحث حکومت و توسعه فرض شود،رفتار عرفا در طول تاریخ،همواره با آن درتضاد است.
بهنظر میرسد کهمؤلف باید توضیح دهد که میان سؤال ریشه و بیداری سیاسی چه ارتباطی وجود دارد وچگونه میتوان دارای اندیشهای ریشهای شد؟و بدیهی است که با تذکر و نصیحتهایایدهآلیستی،نمیتوان عارف به حقایق شد و برفرض هم انسان به ریشه فکر کند،نتیجهاش لزوما به حکومت و توسعه نمیانجامد،به اعتقاد بنده مؤلف محترم میبایستمبنا را«خودآگاهی سیاسی»قرار میداد نه«خودآگاهی عرفانی»،زیرا اگر مورد دوم،مبنای بحث حکومت و توسعه فرض شود،رفتار عرفا در طول تاریخ،همواره با آن درتضاد است.
در اینجا هدف آن نیست که سوء نیت برخی روشنفکران انکار شود،اما حقیقت ایناست که بسیاری از ذهنهای صاف و قلبهای پاک،از ناکارآمدی نظام به ستوه آمده و ازخود میپرسند؛اگر حکومت دینی-آنچنان که مؤلف اعتقاد دارد-تضمینکننده سعادتدنیا و آخرت بوده و فقه حلال همه مشکلات بشر از گهواره تا گور است،پس چراجمهوری اسلامی،که حکومتی دینی است و خود را ام القرای جهان میداند،در مشکلاتاولیه دست و پا میزند؟بنده معتقدم کمتر کسی این مشکلات را به اصل دین مربوطمیداند."