This article seeks to answer the question that what the factual understanding is and how it is possible. The author’s hypothesis is that in the realist understanding، ‘causal explanation’ takes precedence over the ‘description’ (as is common in the hermeneutic outlook) and over the ‘prescription’ (as is prevalent in logical positivism). This article has chosen Hobbes’ Leviathan as the classical example of realist analysis and has founded its arguments on that everlasting work and explained them. On this ground، initially the key teachings of the realist school are described in the context of four categories، namely the conviction and truth، definition of positions based on power، according priority to political morality، and granting independence to the sphere of political action، and then methodological requirements of realism are offered. The author، in this section، refers to materialism، analysis and synthesis of statements، nominalist semiotics of concepts and finally the definition of conditions according to their antitheses، and concludes that Leviathan is though the most important reference in the modern political science، the book fails to deal with such issues as how such facts like national interests and the Leviathan’s interests are distinguished and separated. Other facts include how savage and wild human beings conclude and enforce a contract، and more importantly، whether the rationalist reason is reliable in justifying all human behaviors.
ملخص الجهاز:
نگارنده در این قسمت به ماده باوری،تحلیل و ترکیب گزارهها،و معناکاوی نومینالیستی مفاهیم اشاره کرده و چنین نتیجه میگیرد که اگرچه لویاتان مهمترین مرجع علم سیاست مدرن است،در این اثر بدین مهم پرداخته نشده که واقعیاتی چون منافع ملی و منفعت لویاتان چگنه از هم تفکیک میشوند،انسانهای ستمگر و وحشی چگونه قراردادی را امضا و اجرا میکنند و مهمتر اینکه آیا عقل محاسبهگر در توجیه همه رفتارها بشری قابل اتکا است؟ کلیدواژهها: واقعگرایی،عقل،قرارداد اجتماعی،امنیت،اخلاق،منافع ملی مقدمه مکاتب روششناختی معمولا با بر«توصیف»تأکید میکنند یا بر«تبیین»یا بر «پیشبینی»و یا بر ترکیبی از این سه،مکتب هرمنوتیک(در انواع گوناگون خود)اساسا بر توصیف تمرکز دارد و هر وضعی را در موضع خود،شایسته میداند،در پوزیتویسم، همواره در پی تبیین،پیشبینی منطقی میاید و قواعد رفتار به صورتی قاعدهمند،تعمیم داده میشود.
این مکتب(واقعگرایی)که بخش اعظم علم سیاست مدرن را به خود اختصاص داده،تابع کدام روش شناخت است؟ در پاسخ به پرسش فوق،این فرضیه را آزمون میکنیم که واقعگرایی،پلی است بین نگرش هرمنوتیک و نگرش پوزیتویستی.
آنچه به مکتب واقعگرایی مربوط میشود این است که آنان به تفکیک اخلاق از حوزه سیاست اعتقاد دارند و در بیشتر وضعیتهای ممکن،به سیاست منهای اخلاق ابرام ورزیدهاند.
در این رهیافت(واقعگرایی)متغیرها و معیارهای فکری متفاوتی نظیر اخلاق،سیاست و حقوق وجود دارند اما همه آنها برای تحکیم قدرت ملی استخدام میشوند زیرا حوزه سیاست حوزه مستقلی است.
اکنون سؤال این است که یافتههای فوق براساس چه روشی میسر شدهاند؟به عبارت دیگر همانگونه که در ابتدای مقاله عنوان شد آیا میتوان بین روش تحقیقاتی واقعگرایان و تجویزهای آنان در ستایش دولت و منافع ملی،نسبتی برقرار کرد؟در ادامه مقاله به توضیح مقوله نسبت روش به نتایج از دید علمای مکتب واقعگرایی خواهیم پرداخت.