"خیلی زود این ایده را رها کردم چون داشت شبیه فیلم دورز میشد،دلم میخواست همان کار را بکنم منهای ماجرای«دالز»،چون آن زمان درگیر ماجرای«دالز»بودم.
فکر نکنم این موقعیتی بوده که قبلا تجربه نکرده بوده، اما شاید پیش فرضهایی برای خودش داشته.
این فیلم صرفا راهیست برای نوعی برخورد متفاوت،بهتان اجازه میدهد که دربارهء چیزها فکر کنید،به جای این که صرفا کپی کنید وکات شخصیت فرعی فیلم را چهطور انتخاب کردید،مثل مرد بازاریاب و دو قلوها؟ خب آن بازاریاب واقعی بود،و آن دوقلوها اهل واشینگتن بودند و ما میخواستیم حالت نوعی ضمائم مذهبی را پیدا کنند.
توی کلیپ خود گروه موسیقی محصول ا ست و این محصول است که حرف میزند و فکر میکند.
کار کردن روی چیزی که واقعا دلم میخواهد بسازم آسانتر است.
توی این روزهای آخر همه چیز او را تحت فشار قرار میدهد، و از این نظر فکر میکنم هم خودم میتوانم با این قضیه ارتباط برقرار کنم،همه دیگران."