ملخص الجهاز:
"از سال 75 تا 83 که نمایش یک شب دیگر هم بمان سیلویا را کارگردانی کرد،نمایشنامههای بسیاری نوشت که میتوان از آن میان به هتل عروس،برخورد نزدیک از نوع آخر،ممحاله که فکر کنید اینطوری هم ممکنه بشه،یک شب کوچک، دوستت دارم با صدای آهسته،یلدا،عروسک فرانسوی،رابعه،زنان مهتابی،مرد آفتابی،شعبده و طلسم،تونل وحشت،پشت شب،دو مرغ آخر عششق و زنی که تابستان گذشته رسید اشاره کرد که همگی روی صحنه رفتهاند...
وقتی ارتباط انسانی را تنشآور توصیف میکنید،زنهای نمایشتان از عشق،ازدواج،از مردم، از رانندهء تاکسی و خلاصه از همهچیز در هراساند،فکر نمیکنید این خودخواهی شماست که باعث میشود این بلا بر سر شخصیتهاتان بیاید؟برعکس شما که میگویید شخصیت خودش خواست و خودش رفت،من فکر میکنم چیستا یثربی است که با خودخواهیاش در زندگی این مسیر را به شخصیتهایش تحمیل میکند.
اما من مخاطب این برداشت را میکنم که حالا باید برای این شخصیت زن دلسوزی کنم و انگار شما دارید این را تحمل میکنید که ببین این زن چهقدر بدبخت است.
یکی از همکاران مرد به من میگفت اگر من یک اسم زنانه داشتم خیلی بیشتر رشد میکردم!فکر میکنم اگر متن خودم را خودم کارگردانی کنم آن نگاهی که شما گفتید خنثی میشود.
ک. م:اگر مکان سوق الجیشی رخداد را که یک اتومبیل بود و اپیزود یک و دو در آن اجرا میشد برای اپیزودهای دیگر هم به کار میگرفتید،ارتباط منطقی این اپیزودها بیشتر نمیشد؟اپیزودهای شما ظرفی نداشتند که در آن بنشینند و یک کلیت بشوند.
چرا این همه تلاش میکنی که خودت کارگردانی کنی درحالیکه تحت لوای یک گروه نویسنده/کارگردان میشد به نتایج بهتری رسید؟ چون دلم میخواهد خودم افکارم را روی صحنه بیاورم."