خلاصة:
چکیده: جریان آب در رودخانه, پیدایش شب و روز, تغییر فصول, گردش کرات و اجرام آسمانی و… همگی پدیده های متغیر و محسوسی هستند که از دیرباز ذهن فیلسوفان و دانشمندان را به خود مشغول داشته اند. ارسطو تعریف متفکران پیش از خود از حرکت را به خروج تدریجی قوه از فعل, نقد و آن را به (کمال شیء بالقوه از آن حیث که بالقوه است) تعریف کرد. وی در نظام فلسفی خود, برای تبیین حرکات طبیعی با توسل به امتناع تسلسل محرک ها, ناگریز به محرکی ازلی و غیر مادی قائل می شد: محرک نامتحرک. محرک اول, غایت نهایی همه اشیای متحرک است و افلاک آسمانی از سر شوق و برای تشبه به او به حرکت در می آیند; زیرا او خیر و زیبایی محض است. در سده های میانه, آکوئیناس این استدلال را به نحوی سازگار با تعالیم مسیحی, در اثبات باری تعالی بازسازی کرد. اغلب فیلسوفان مسلمان نیز به برهان محرک اول اشاره کردند, اما براهین امکان و وجوب و برهان صدیقین را محکم تر و شریف تر از آن یافتند. دست کم, از دو جهت در مفهوم محرک نامتحرک یا خدای ارسطو, مناقشه شده است: الف) فروپاشی نظام کیهانی بطلیموسی در اثر کشفیات علمی در دوره رنسانس و عصر جدید و نیز تردید در صحت ادله امتناع تسلسل که برخی ریاضی دانان مطرح کرده اند. ب) ناهم خوانی با خدای ادیان: به این معنا که محرک اول نه خالق عالم است و نه ارتباطی با آن و انسان دارد, بر خلاف خدای ادیان که گرچه به معنایی غایت است, خالق هم هست و به آدمی و سرنوشت او توجه داشته و با او رابطه ای نزدیک و شفقت آمیز دارد.
ملخص الجهاز:
"به نظر می رسد که ارسطو و افلاطون وجود را ملک طلق و محض جهان یا محرک اول نمی دانستند تا این مسئله پیش آید که چگونه یک واقعیت غیر متحرک می تواند سبب تحریک عالم شود؟ (روح فلسفه در قرون وسطا, 143) سنخیت علت و معلول وقتی لازم می آید که علت فاعلی به واسطه هستی بخشی به معلول, باید با آن نحوه ای شباهت داشته باشد, در حالی که (محرک اول تنها از طریق غایت بودن سبب تحرک افلاک است) (کاپلستون, 1, 433).
شیخ الرئیس بوعلی سینا همان استدلال ارسطو را نقل کرده, اما در دو مسئله با وی اختلاف نظر دارد: اول این که ابن سینا حرکت و زمان را ازلی نمی داند, بلکه عالم مادیات را مخلوق و مکون دانسته و پیدایش آنها را در چارچوب مفاهیم امکان, وجوب و وجوب بالغیر تحت قانون علیت, توجیه می کند (الاشارات و التنبیهات, 121).
کوتاه سخن این که اصل متعالی معقولیت عالم طبیعت نزد همه آنها, حتی خود نیوتن, صانع طبیعت, یعنی خداست (خدا و فلسفه, 113); گرچه در اواخر قرون وسطا با تلاش آکوئیناس, برهان محرک نامتحرک به نحو نسبتا سازگار با تعالیم مسیحی, در جهت اثبات وجود خدا مطرح شد, سیطره بینش مکانیکی در عصر جدید به ویژه قرون هفدهم و هیجدهم, خدا را در حد یک ساعت ساز لاهوتی و خدای رخنه پوش تنزل داد(باربور, 65)."