ملخص الجهاز:
"از لابهلای جنگل افسانهء مخوف میگذرم در این دریار راه نیست، اما راهزن هست!» *آیا ادبیات امروز کودک تاجیک هم برای غم بزرگ نشدن و نبالیدنش،از ادبیات کهن فاصله نمیگیرد تا بینشانی را بر نشانداری اندوهبار دوری از نیاکان ترجیح دهد؟آیا هفتاد سال پیش از این،ادبیات مکتوب و کهن فارسی را به وسیلهء رویهء روسی کردن دورهء استالین، ترور نکردند؟ و آیا در تاجیکستان،بخشی از ادبیات فارسی شهید نشد؟ لبخندی آرام و راضی میزند.
اما با دنبال کردن نشانی ادبیات کودک،در آثار هریک از این مشاهیر،بیش از پیش گرنک93و سردرگم میشوم و حیرت میکنم از تطبیق آن با جست و جوی من در راه یافتن منزل محی الدین: گم شدن،به سختی بازیافتن و باری دیگر گم کردن.
از خود میپرسم،آیا ادبیات کودک تاجیک نیز چون من،با از دست دادن یک داشته،خاطرات عزیز و یافتههای بلندمرتبهاش را در کنج حافظهء تاریکش نمیگذارد تا در عمق غم نداشتن،غرق نشود؟آیا تلاش ذهن من برای به خاطر نیاوردن خاطرات نورانیام و از خاطر بردن نشانی منزلی که چهل روز در آن به سر بردم،مقاومتی در مقابل غم از دست دادن و افسردگی نیست؟ آیا ادبیات امروز کودک تاجیک هم برای غم بزرگ نشدن و نبالیدنش،از ادبیات کهن فاصله نمیگیرد تا بینشانی را بر نشانداری اندوهبار دوری از نیاکان ترجیح دهد؟آیا هفتاد سال پیش از این،ادبیات مکتوب و کهن فارسی را به وسیلهء رویهء روسی کردن دورهء استالین،ترور نکردند؟ و آیا در تاجیکستان،بخشی از ادبیات فارسی شهید نشد؟ همحسی عجیبی نسبت به ادبیات کودک تاجیک در من میجوشد.
هرچند توجه به ادبیات کودک در تاجیکستان، با چاپ کتاب منثور«تذهیب الصبیان»صدر الدین عینی آغاز میشود و وی در نوشتهاش برای نخستین بار،بیواسطه روی سخنش با کودکان است-که این کار تا آن زمان در ادبیات تاجیک بیسابقه بود-ابو القاسم لاهوتی،پیرو سلیمانی، عبد السلام دهاتی،سهیلی،عزیزی،میر سعید میرشکار،میرزا تورسونزاده،امین جانشکوهی، غفارمیرزا،گلچهره سلیمانووا،عبید رجب،نریمان بقازاده و اکابر شریفی با سرودن اشعار کودکان،از وی پیروی میکنند."