خلاصة:
مفهوم ضرورت و رابطه مفهوم آن با دوام از مباحث دشوار فهم در منطق موجهات است.ابن سینا گاه ضرورت را به دوام که از لوازم ضرورت است تفسیر میکند و گاه ضرورت را اخص از دوام میداند.اما ضرورت از دیگاه ارسطو نحوه موجودیت امری است که جز به نحوی که هصت نمیتواند به نحو دیگری باشد.مفهوم دوام ماندگاری محمول در موضوع در طول زمان است درحالیکه ضرورت به معنای امتناع انفکاک محمول از موضوع در برخی شرایط است.با این تحلیل ضرورت فرع بر دوام و مشروط به استمرار و معادل اقتضای شرایط موجود خواهد بود.از نظر ابن سینا در علوم یقینی تنها قضایای ضروری کاربرد دارند.ارسطو نیز قضایایی را که پیوند موضوع و محمول در آنها امکانی است فاقد ارزش علمی میداند.تفکیک قضایای ضروری و علمی از گزارههای امکانی بعدها به صورت تفکیک قضایای تحلیلی و تألیفی(به اصطلاح کانت)و اقسام حمل(به تعبیر صدرا)مطرح گردید. سهروردی ضرورت را جنس جهات سهگانه میداند.از نظر وی همه قضایای منطقی بتیهاند.اسپینوزا نیز به طریقی مشابه با اعلام یگانگی ضرورت و دوام،ضرورت را اقتضای هستی و امکان را ناشی از عدم شناسایی نظام ضروری عالم به شمار میآورد.
ملخص الجهاز:
"در منطق ابن سینا رابطه این دو صفت در قضایایی که متصف به آنند، چگونه رابطهای است؟به عبارت دیگر آیا از نظر ابن سینا ضرورت و دوام بدون ارتباط با یکدیگر و هر کدام به عنوان یک معنای مستقل از دیگری وصف قضیه واقع میشوند؟یا دوام قضیه(در هر قضیه دائمهای)برگرفته از ضرورت آن است؛یعنی آیا قضیه باید ضروریه باشد تا بتواند دائمه باشد؟یا برعکس، ضرورت مشروط به دوام است و قضیه ضروریه باید دائمه باشد تا بتواند ضروریه باشد؟ (1)-در اخترشناسی جدید برای زمین چهار نوع حرکت تعریف و اثبات کردهاند:1-حرکت وضعی؛2-حرکت انتقالی؛3-حرکت جغرافیایی؛4-حرکت پرسیون و نوتاسیون(زمردیان،4631،ص 86).
اما از این عبارت نمیتوان نتیجه گرفت که نسبت ضرورت و دوام نسبت تساوی یا برابری است؛زیرا ابن سینا در همانجا اضافه میکند که:«و گوییم هر انسانی ضرورتا حیوان است،اما نه دائمی و بیپایان؛بلکه تا وقتی که آنچه انسان نامیده میشود موجود باشد؛به عبارت دیگر تا وقتی که موصوف باشد به چیزی که انسان موضوع آن است1»(همو).
ابن سینا در همانجا در ذکر اقسام ضرورت بیان خود را چنین ادامه میدهد:«و گوییم هر متحرکی ضرورتا متغیر است نه دائما و بیپایان[یعنی سلب دوام]و نه تا وقتی که ذات متحرک موجود باشد[یعنی سلب ضرورت ذاتی]بلکه تا وقتی که متحرک است»(همو،ص 23).
در این تعریف ضمن اعلام یگانگی ضرورت و دوام،این خاصیت به ذات هستی(نفس وجود)نسبت داده شده است و این بدان معنی است که ضرورت اقتضای هستنی است و قول به مکان،چنان که اسپینوزا در صفحات بعدی کتاب خود توضیح میدهد،ناشی از جهل ما به علل امور است."