خلاصة:
در نیمهی سدهی بیست،گونهای از نظریهپردازیها در عرصهی علوم اجتماعی،پایان تاریخ مصرف پدیدهی امپریالیسم را اعلام کردند.اما از دههی پایانی همین سده و به ویژه همسو با پایداری دیدگاههای ایجابی و خوش بینانه در باب جهانی شدن،دیگر بار شاهد بازگشت اشکال و ابزار سلطهطلبی و به همان ترتیب حضور پررنگ و متنوع نظریههای تحلیلی امپریالیسم بودیم.
در نوشتهی حاضر مسالهی امپریالیسم در عصر جهانی شدن با بررسی رابطهی این دو پدیده از سه منظر یا حالت اقتصادی،سیاسی و فرهنگی مورد آزمون قرار میگیرد.در ساخت اقتصادی از ویژگی تداوم و تسهیل استثمار سرمایه داری بازار سخن خواهیم گفت.در بعد سیاسی از پایان سیاست سلطهی دولت ملی و در مقابل،گسترش امپراتوری ایالات متحده پرده برخواهیم داشت و سرانجام در وجه فرهنگی از جلوههای پایداری سلطهطلبی دیجیتالی( امپریالیسم نرم)یاد خواهیم کرد.به هر تقدیر فرض اصلی این مقاله تلاش برای نشان دادن تداوم امپریالیسم و یافتن نشانههای موثر آن در بنیان پدیدهی جهانی شدن است.
ملخص الجهاز:
"چهبسا همین دوگانه انگاری بود که در این اواخر جیمز میتلمن2را بر آن داشت تا در کتاب سندرم جهانی شدن(2003)،تصریح کند که برای درک معنای دقیق این پدیده بایسته است آن را نهتنها از دیدگاه اثباتی و بهرهگیران مورد توجه قرار داد،بلکه مهمتر است تا جهانی شدن را از دیدگاه کسانی که از این فرآیند آسیب دیدهاند توصیف کرد(2000, (Mittelman از (1) globalization (2) James mitelman اینرو موضوع اصلی این مقاله آن خواهد بود تا پس از ارایهی تعریفی مختصر از این دو پدیده«جهانی شدن»و«امپریالیسم»به بررسی اشکال و ماهیت امپریالیسم جدید بپردازد.
چنانکه ایدهها،یک بار به شکل«ویلسونیسم چپ»پدید میآیند و بیانگر سیاستهای افرادی چون جیمی کارتر و کلینتون میشوند که میخواستند آرمانگرایی را با توجه به اهداف بشردوستانه به دلمشغولی سیاست خارجی ایالات متحده تبدیل کنند و در این راه از دخالت نظامی نیز غافل نشدند و دیگر بار صورتی از«ویلسونیسم راست»که به نظر میرسد بر دو باور بنیادین استوار است:«نخست اعتقاد به رسالت جهانی ایالات متحده در دفاع از ارزشهای دموکراسی لیبرال و دوم اعتقاد به این اصل که تحقق رسالت یادشده در گرو آزادی عمل این کشور برای دست زدن به اقدامات یک جانبه است»( انتخابی،1383:22-30)این بدان معناست که حاکمیت کنونی آمریکا و تصمیمات آن بر تصمیمات مراجع و نهادهای بین المللی تقدم دارد.
او با اشاره به امپریالیسم فرهنگی که نشان دهندهی نوعی نفوذ اجتماعی است که از طریق آن،کشوری اساس تصویرها،ارزشها،معلومات و هنجارهای رفتاری و روش زندگی خود را به کشورهای دیگر تحمیل میکند(شیلر،1377:30)به امکان استفاده برای محقق کردن سلطه از طریق اولا وسایل ارتباط جمعی و سپس امپراتوری فرا ملی شرکت های غولپیکر سرمایهدار اشاره میکند."