ملخص الجهاز:
"من این طبقه نامتجانس را«خرده بورژوازی پدرسالاری جدید»مینامم و آگاهی آنرا«پدرسالارانه جدید»درست همان طور که شکلبندی اجتماعی پدرسالاری جدید به وسیله شیوه تولید ویژه سرمایهداری وابسته مشخص میشود،خردهبورژوازی را هم میتوان به عنوان خصیصه طبقاتی مسلط و نامتجانس جامعه پدرسالارانه جدید معرفی کرد.
6سلطه خرده بورژوازی در دولتهای مترقی(و تسلط فرهنگی آن در دولتهای محافظهکار)در گسترش نوع خاصی از ناهنجاری (anomie) مؤثر بود و سبب افزایش یک شکاف طبقاتی آشکار میان نخبگان قدرت خرده بورژوای جدید در رژیمهای«مترقی» (ثروتمندان جدید در رژیمهای محافظه کار)و تودههای کارگر-خرده بورژوای محروم و به طور فزاینده از خود بیگانه شده،گردید،این شکاف با خود یک تجدید جهتگیری ایدئولوژیکی مهم را به همراه داشت که در گسترش بنیادگرایی اسلامی مبارز و سیاسی شده در میان تودههای عرب تجسم یافت.
بدینترتیب،همزمان با این که بنیادگرایی ممکن است به عنوان نیرویی آزادیبخش ظاهر شود،به طور اجتنابناپذیری سرکوبگر خواهد بود:همان طور که به طور خشونتآمیز جامعه پدرسالار جدید را به زیر میکشد(یا ناگزیر به متلاشی کردن آن از درون میشود)،بنیادگرایی سرسختانه بهسوی پدرسالاری اقتدارگرا برمیگردد.
اکنون یک سؤال محوری برای این نقد مطرح میشود:با توجه به حالت ضعف و ناتوانی و از هم پاشیدگی جامعه پدرسالار جدید معاصر،آیا پیروزی بنیادگرایی اجتنابناپذیر است،یا آیا نیروهای سکولاریزم و مدرنیته شانس و فرصت بیشتری دارند؟ نتیجهگیری هرنسلی خودش را در حال ایستادن در پایان زمان تاریخی میبیند و لذا با اندوه به آینده مینگرد تا نتیجه عمل و پایان نمایشی گریزناپذیر را تصور کند."