خلاصة:
تحول در ساختار نظام بین الملل تأثیر خود را بر جایگاه و کارکرد بازیگران اصلی در سیاست جهانی بر جای میگذارد.با توجه به موقعیت و نقش بین المللی آمریکا در دوران نظام دوقطبی و همچنین بهبود جایگاه ساختاری آن کشور بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی،شاهد شکلگیری روند جدیدی در رفتار سیاست خارجی آمریکا بودهایم.در این میان،میتوان به تحولات ذیل اشاره داشت:رشد منطقهگرایی در سیاست خارجی آمریکا منجر به افزایش مداخلات آن کشور در نظامهای تابع منطقهای شده است.ابزارهای مداخلهگری امریکا حوزه فراگیرتری را به خود اختصاص دادهاند و نهادگرایی امنیتی،اتحادیههای اقتصادی،عملیات مخفی و جنگ پنهانی روند فعالیتهای کلاسیک آمریکا را تکمیل میکنند.راستگرایی جدید در آمریکا توسعه بیشتری پیدا کرده است.این امر علاوه بر حوزهء اندیشه در میان ساختارهای سیاسی این کشور جایگاه تعیین کنندهای یافته، به گونهای که بعد از سخنان کلینتون در لندن که در زمینهء بازسازی روابط آن کشور با ایران انجام پذیرفته بود،راست گرایان جدیدی چنین مواضعی را به گونهای جمعی مورد انتقاد قرار دادند و این امر منجر به تغییر مواضع کلینتون شد. راست جدید در آمریکا سیاست مداخله گزینشی را مورد انتقاد قرار داده و آن را تبدیل به مداخلهء فراگیر با الگوی «یکجانبهگرایی»کرده است.بر همین اساس،قوانین داخلی آمریکا به حوزهء مسایل بین المللی تسری پیدا کرده و عامل توجیه رفتارهای مداخلهگرایانهء آمریکا شده است.
ملخص الجهاز:
"البته نگرش ساختاری نسبت به نظام بین الملل و بازیگران آن بر روند سیاست خارجی قدرتهای بزرگ تأثیر بر جای خواهد گذاشت، زیرا اگر کشورها احساس کنند که با شاخصهای بازدارندهای از سوی واحدهای دیگر روبهرو هستند،طبعا در نوع رفتار خود برای دستیابی به اهداف و منافع تغییراتی ایجاد خواهند کرد.
3 بر این اساس میتوان جهتگیری سیاست خارجی آمریکا را در دوران بعد از جنگ سرد بر اساس روند و الگوهایی مورد توجه قرار داد که بر کارکرد آن کشور در نظام بین الملل تأثیر بر جای میگذارد و از سوی دیگر،خود آن نیز تابعی از عناصر و مؤلفههای تعیین کنندهء سیاست خارجی ایالات متحده تلقی میشوند.
البته ایالات متحده تلاش کرد تا ابزارهای سازمان ملل برای مشروعیت کارکرد مداخلهگرایانه خود بهرهبرداری کند،اما این امر از سال 4991 به بعد با روند واکنش سایر کشورهای تأثیرگذار روبهرو شد و در نتیجه باید ابزارهای مداخلهگری آمریکا را تابعی از توان و مقدورات ملی و منطقهای آن کشور در ساختار نظام بین الملل و نظامهای تابع منطقهای مورد ارزیابی قرارداد.
22 نگرش کیسینجر بیان کنندهء آن است که ایالات متحده باید در دوران بعد از جنگ سرد،از الگوهای گزینشی در برخورد با بحرانهای منطقهای استفاده کند،در حالی که اعضای کابینه کلینتون بر توسعه و گسترش اقدامات مداخلهگرایانه تأکید میکردند،بین امنیت ملی آمریکا و ثبات در مناطق جغرافیایی مختلف نوعی رابطه برقرار نمودند و این امر مورد توجه قرار گرفت که اگر در جهان و مناطق استراتژیک امنیت نباشد،ایالات متحده نیز امنیت نخواهد داشت."