خلاصة:
علی رغم تحولات بنیادین ساختارهای سالهای اخیر در نظام بین المللی،مقامات کاخ سفید آمریکا نتوانستهاند همسو با این دگرگونیها الگوی مناسبی را در چهارچوب سیاست خارجی ایالات متحده ارایه دهند عدم پیریزی استراتژی مدون و باثبات در دوران حکومت بوش و کلینتون شدیدا مورد انتقاد است.نظم نوین جهان بوش و گسترش دموکراسی و بازار آزاد کلینتون نیز موفقیتی نداشتهاند.در نتیجه هردو حکومت کرارا به سوی یک الگوی دیپلماسی واکنشی رانده شدهاند.این مقاله ضمن تمرکز بر روند طیشده در سیاست خارجی آمریکا در دوران حکومت بوش و کلینتون و برشمردن نقاط ضعف و قوت آن دربرگیرندهء توصیههایی به دولتمردان آمریکاست بر این مبنا که ایالات متحده برای دستیابی به اهداف خارجی خود باید بر روی کشورهایی متمرکز شود که نقش تعیینکننده در شکلگیری نظام بین المللی دارند.در مورد سیاستهای بدیل آمریکا پس از جنگ سرد نویسنده توصیه میکند مقامات این کشور باید ضمن کنار گذاشتن سلطهطلبی،بین منابع و تعهدات توازنی معقول برقرار سازند ولی در راه تعهد به اصول و ساختارهای چندجانبهای که جلوی رفتار امپریالیستی و رقابتهای خطرناک قدرتهای بزرگ را میگیرد همچنان فعال باشند مضافا اینکه برنامهریزان در عین توجه به سیاست خارجی نباید از بهبود رفاه عمومی در داخل به عنوان«پاشنهء آشیل»این کشور غافل بمانند.نکته قابل تأمل در این مقاله این است که نویسنده مقاله از دید یک آمریکایی(که برای ما غیر قابل قبول است)همانند بسیاری دیگر از مقامات و صاحبنظران آمریکایی،از کشورهای ایران،عراق،لیبی،کوبا و کره شمالی به عنوان دولتهای سرکش یاد میکند،لکن جانب اعتدال را از دست نداده و ضمن غیر خطرناک خواندن این گروه از کشورها در خصوص نوع برخورد مقامات آمریکا با آنها در مقام انتقاد برآمده است و به منظور اتخاذ شیوههای مسالمتآمیز در جریان پیوستن این کشور به جمع جامعه جهانی راهبردهای جدیدی را به دولتمردان آمریکا پیشنهاد میکند.
ملخص الجهاز:
"این مقاله ضمن تمرکز بر روند طیشده در سیاست خارجی آمریکا در دوران حکومت بوش و کلینتون و برشمردن نقاط ضعف و قوت آن دربرگیرندهء توصیههایی به دولتمردان آمریکاست بر این مبنا که ایالات متحده برای دستیابی به اهداف خارجی خود باید بر روی کشورهایی متمرکز شود که نقش تعیینکننده در شکلگیری نظام بین المللی دارند.
در مورد سیاستهای بدیل آمریکا پس از جنگ سرد نویسنده توصیه میکند مقامات این کشور باید ضمن کنار گذاشتن سلطهطلبی،بین منابع و تعهدات توازنی معقول برقرار سازند ولی در راه تعهد به اصول و ساختارهای چندجانبهای که جلوی رفتار امپریالیستی و رقابتهای خطرناک قدرتهای بزرگ را میگیرد همچنان فعال باشند مضافا اینکه برنامهریزان در عین توجه به سیاست خارجی نباید از بهبود رفاه عمومی در داخل به عنوان«پاشنهء آشیل»این کشور غافل بمانند.
یک سیاست خارجی جسورانه اگر آمریکاییها بخواهند برداشت هردو حزب از دوران پس از جنگ سرد را کنار بگذارند چه نوع سیاست خارجی بدیلی ممکن الوصول به نظر میرسد؟این سیاست جایگزین میتواند بر این عناصر متکی باشد: *ایالات متحده،میتواند از لحاظ ظاهری ادعای سلطهطلبی خود را(به عنوان تنها ابرقدرت جهان)که در راه همکاریهای بیشتر با سایر قدرتهای عمدهء جهان موانع ناخواستهای ایجاد میکند،کنار بگذارد.
اگر هدف آمریکا این است که نظامی ایجاد کند که به کاهش توقعات بیجای دیگران از این کشور بینجامد،باید منابع لازم را برای ایفای وظایف جدید در اختیار نهادهای بین المللی قرار دهد.
سناتور جمهوریخواه،جسی هلمز،از کارولینای شمالی و رییس کمیته روابط خارجی سنا،اخیرا عقیدهء خود را این گونه بیان کرد که عصر اتحادیهها گذشته و لذا ایالات متحده باید از سازمان بین المللی کار به عنوان یک سازمان تخصصی وابسته به سازمان ملل متهحد که مجمعی است برای جمع کردن کارگران،کارفرمایان و حکومتها با یکدیگر، خارج شود."