خلاصة:
*انتشار کتاب اسلام و مبانی قدرت اثر«علی عبد الرزاق»در سال 1975 بحثهای فراوانی را در جهان اسلام دامن زد و تا امروز،کمتر نویسنده یا متفکر مسلمانی-بهویژه در میان اهل سنت-بوده که درباره آرای وی موضعگیری نکرده باشد.عبد الرزاق در کتاب خود میکوشد که با بهرهگیری از کتاب و سنت،تفکیک میان دو نهاد دین و دولت را نشان دهد.او در این زمینه تاءکید میکند که اقتدار پیامبر، معنوی و ناشی از رسالت وی بوده است و با رحلت او نیز پایان گرفته است،در نتیجه نهاد خلافت نیز مبنای دینی ندارد.همین ادعا موجب شده است که عدهای،او را پیشگام جریان سکولاریزم در جهان اسلام بدانند.بهرغم اهمیت کتاب عبد الرزاق در سیر نظریهپردازی سیاسی در جهان اسلام،آشنایی ایرانیان با این اثر محدود به گزارشهایی کوتاه از مرحوم دکتر عنایت بوده است و اینک که برگردانی از آن در اختیار مخاطبان فارسیزبان قرار گرفته است،بازبینی و ارزیابی مدعای علی عبد الرزاق ضرورت پیدا میکند. *دومین نقد و بررسی بخش کتابخانه این شماره مربوط به کتابی در حوزهء مباحث«اقتصاد سیاسی»است.در این مجموعه با عنوان «جهانی شدن از دیدگاه اقتصاد سیاسی»محورهایی چون سرمایهگذاری مستقیم خارجی،نقش بازیگران غیردولتی،حاکمیت دولتها و سیستم پولی بین المللی در فرآیند جهانی شدن به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته است.از دید نویسندگان کتاب،جهانی شدن موجب تغییر در روابط دولتها،شرکتها و مردم میشود،در نتیجه بعد کیفی جهانی شدن ویژگی اصلی این فرآیند در ابتدای قرن بیست و یکم است.اگرچه کتاب حاضر،تحلیلهای جالبتوجهی از ابعاد اقتصاد سیاسی فرآیند مذکور ارائه میدهد،اما جای خالی مباحثی چون مسایل کشورهای درحال توسعه،نقش انرژی و نیز ظهور قدرتهای جدید اقتصادی در آن احساس میشود.*«مصرفزدگی»،تنها ویژگی مواجههء عملی ما با جهان جدید نبوده است.نهتنها در حوزهء صنعت و اقتصاد،که در ساحت معرفت و اعتقاد نیز تابع مد بودهایم و در مواجههء نظری با دنیای جدید نیز«مصرفزده»عمل کردهایم.گمانمان بر این بوده است که عالم اندیشه نیز ناسخ و منسوخ دارد و لذا سراسیمه به استقبال آخرین مکاتب و جریانهای فکری-فرهنگی رفتهایم.روزگاری به«اگزیستانسیالیسم» و روزگاری دیگر به«مارکسیسم»خوشامد گفتیم.البته این تمام داستان نیست و تنها واگویی حدیث طیف غربگرایان ایرانی است.در دیگر سوی این طیف،همواره غربستیزانی بودهاند که پیشاپیش تمدن جدید بر غرب و خصوصا آراء و افکار آن لعن و نفرین نثار کردهاند.در میانهء این گریز و ستیز،رویکرد دکتر محمد جواد لاریجانی به مقولات مذکور،نگرشی متفاوت و البته قدری نیز تأملبرانگیز است که این دیدگاه را در چهره یک مصاحبه میخوانید.راهبرد از آقای حاج حیدری که زحمت انجام این مصاحبه را عهدهدار شدند، سپاسگزاری مینماید.
ملخص الجهاز:
"آقای شبستری خلط بزرگی بین مباحث «معرفتشناختی»و«معرفت علمی»کردهاند و یک مثال واضحش آنکه مثلا در علم فیزیک و ریاضیات،فیلسوفان زیادی داریم که راجع به ماهیت فهم ریاضی و یا فیزیک نظرات مختلفی دارند؛ولی هیچکدام از اینها نباید به ریاضیدان و فیزیکدان بگویند:«متوقف شو!چون ما یک چیز خوبی داریم[حال آنکه تو آن را نداری]»؛ چرا که ریاضیدان و فیزیکدان به او میگویند:تو برای فهمیدن از یک توانایی فکری برخورداری که این کار را میکنی و دلیلی ندارد که من این توانایی فکری را در بحث موضوعات خودم به کار نگیرم.
همان ذهنی که میتواند قواعد حاکم بر «معرفت»را کشف کند،دلیل ندارد به همان ذهن بگوییم که نمیتواند پدیده خاصی را بفهمد؛و به همین دلیل است که هیچ فیزیکدان و ریاضیدانی هرگز معطل فیلسوف علم نیست و تأثیر فلاسفهء علم بر خود فیزیک و ریاضیات حد اقل و مینیمم است؛چون ریاضیدان و فیزیکدان میگویند مسلح بودن ذهن من به توانایی فکر کردن،بیان کردن و تماشا کردن کمتر از توانایی فیلسوف علم نیست که نقش معرفت را بررسی میکند.
همانگونه که ویتگنشتاین میخواهد راجع به زبان تأمل کند و تئوری بدهد که ذهن ما در بای زبانی کار میکند،مسلما باید ذهن او توانایی این کار را داشته باشد،و خود این توانایی کافی است برای اینکه هر موضوع دیگری را بررسی کنیم.
حالا بعد از این،یک سئوال بسیار مهم فلسفی مطرح میشود،که خود مفهوم Truth که ما دنبالش هستیم غیر از این ساختار زبانی،چیز دیگری هم هست یا نه؟درست مثل این است که شما وقتی که میپرسید این فنجان اینجا هست،غیر از سئوال وجودشناختی،یک پرسش کیهانشناختی دارید؛یعنی این فنجان از کجا آمده است؟برای فلسفهء امروز که به ریشه بیعلاقه است،اصلا کیهانشناسی یعنی وجودشناسی؛یعنی اگر شما از یک فیلسوف مادی بپرسید ریشهء هستی،مثلا ریشهء این فنجان چیست؟میگوید:«قبلا سنگ بوده است»."