ملخص الجهاز:
قصههای مولوی علاوه بر اگرچه بسیاری از داستانهای این اثر خلق و بداههء خود مولوی نیست اما بازآفرینی خلاقانهء مولانا و نگرش تجربی و وجودی اما با مقولات«زبان»و«هستی»،ساختاری از داستانها ارائه میدهد که بیش از پیش توانمندی و انعطافپذیری زبان فارسی و زیستن در فضای چنین زبانی را نشان میدهد آنکه متنهایی( text )در خدمت بافت( context )هستند(یعنی داستانهایی که باتوجه به بافت مثنوی تأویل پذیرند)خود نیز به دلیل سمبلیک بودن مستقل از بافت قابل تأویلند.
او از مخاطب خاص خود میخواهد که کلام او را اوج دهد و یا خود،داستان را به سویی سوق میدهد تا نقد حال خود و مخاطب خاصش را در پردهای از رمز و کنایه بیان کند16یا کلیت داستان یا قصهای را در خدمت بیان چنین وقایعی قرار میدهد: گفتمش پوشیده خوشتر سر یار خود تو در ضمن حکایت گوشدار خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران(1/135) در اغلب مواردی که مولانا توجه خود را به مخاطب خاص معطوف میکند،علاوه بر بعد شخصی و وجودیای که به داستان خاصیّت بالقوهء تأویلپذیری داستانها از سویی و نگرش تأویلی مولوی از دیگرسو، داستانهایی با ابعادی گسترده در عرصهء تأویل پدید میآورند که نسبت به اصل و ریشهء خود در کتب سابقالذکر،جذابتر، دلنشینتر و وجودیتر جلوه میکنند میبخشد(بهگونهای که روایت دانای کل به روایت قهرمان داستان تبدیل میشود)،با حذف مرز خود و مخاطب خاص گفتوگویی درونی و واگویه(مونولوگ)در ساختار داستان شکل میگیرد و مولانا افسانهء خود را نیز در دل افسانهها و داستانها بیان میکند و به ابعاد تأویلی داستان میافزاید: بس فسانهء عشق تو خواندم به جان تو مرا کافسانه گشتستم بخوان(5/1897) در داستان«ایاز و حجره داشتن او»17مولانا روایت خطی قصه را رها میکند و از زبان محمود چنان غرق وصف ایاز است که جایگاه شاه و ایاز از هم قابل تکفیک نیست(لغزش عناصر).