خلاصة:
اول، فلسفه های علوم خاص، پرسشها و پاسخهایی خاص دارند. فلسفه زیست شناسی نیز از این قاعده مستثنا نیست. دوم، در جامعه فلسفی ما پرسشها و پاسخهایی مطرحند که فلسفه زیست شناسی به هر دو می تواند کمک کند. و سوم فلسفه زیست شناسی پرسشها و پاسخهایی جدید هم مطرح می کند. در این مقاله به برخی از مباحث هر سه دسته اشاره شده است. ارسطو، مسلمانان، نظریه تکامل در قرن نوزدهم و دو مساله در قرن بیستم، برای این مقصود انتخاب شده اند.
ملخص الجهاز:
"314) و همین طور: «صرف فهرست آثار ارسطو روحیة متفاوتی نسبت به روحیة افلاطون نشان میدهد، زیرا آشکار است که ارسطو بهسوی روحیة تجربی و علمی کشانده شده بود و متمایل نبود که اشیاء این عالم را نیمه واقعی بشمارد یا آنها را لایق نداند که متعلق معرفت باشند».
هرشل در A Preliminary Discourse on the Study of Natural Philosophy (1830) ]سخنی مقدماتی در باب مداقه در فلسفة طبیعی (طبیعیات)[ ، لایل در سه جلد Principles of Geology (1830-33) ] اصول زمین شناسی[، هیول در دو جلد The Philosophy of the Inductive Sciences , Founded upon Their History(1840) ] فلسفة علوم استقرایی، مبتنی بر تاریخ آنها[،(در سال 1837 کتابی سه جلدی در زمینة تاریخ علم از او منتشر شده بود)، و میل در A system of Logic(1843) [ نظامی منطقی] علم شناسیهای خویش را مطرح کردند.
نکته آخر هم اینکه ولو طرفداران خلقتگرایی، در برابر آزمونهای تجربی، جزماندیش باشند (که این هم بهطور کلی درست نیست، چون آراء آنها در طول زمان تغییر کرده است؛ و از آن طرف، دانشمندان هر عصر، برخی عقایدشان را قابل چون و چرا نمیدانند)، این اتهام، خلطی است بین اشکالی که احیانا به طرفداران یک نظریه وارد است، با اشکال خود نظریه.
مسألة درجه اول در این سنت، آن نبود که چه جنبه هایی از طبیعت به صورتی زنده تر مجسم کنندة هدفهای اخلاقی خداست، و یا کدامیک از علتهای طبیعی می تواند توضیح معقولی دربارة واقعیتهای مندرج در کتاب مقدس یا دیگر وقایع مشاهده شده در جهان زندگی روزانه بدهد، بلکه نخستین مسأله این بود که چه علمی سبب به دست آوردن قدرت نسبت به طبیعت می شود»."