خلاصة:
متأسفانه این مقاله بیشتر بیانگر یک شعار است تا بیان مستدل و عملی.نویسنده محترم بیان نمیکند که به چه دلیل باید اندیشه دینی را نو کرد و،از آن متهمتر،آیا نو بودن اندیشه برای صحت آن کافی است.اگر چنین نیست چه شاخصی وجود دارد؟آیا غیر از این است که باید روشی اجتهادی در میان باشد؟ آیا اثبات یا تأیید یک نظریه در علم برای پذیرش تغییر و تحول در اندیشه دینی کافی است؟آیا آنچه ظاهرا،در علوم،مورد اثبات تجربی قرار گرفته است،باید بدون کم و کاست پذیرفته شود؟منظور نویسنده از اینکه میگوید دین برای پیشرفت و آسایش آمده است، چیست؟شاخص پیشرفت کدام است؟چرا دین نباید واجد جزمیات باشد؟ متأسفانه نداشتن یک چارچوب منظم عقلی و نظری،در مواجهه با چنین پرسشهایی، این گونه مقالات را تا حد بیان سؤال همیشگی ارتباط دین با مقتضیات زمان تنزل میدهد، بدون آن که،در پاسخ،رهیافتی به همراه داشته باشد؟ نویسنده،در این مقاله،ضمن بر شمردن مثالهایی که حکایت از تحول در دنیای امروز دارد،ضرورت هماهنگ کردن اندیشه دینی با این تحولات را یادآور میشود.
ملخص الجهاز:
"اگر دین برای پیشرفت و آسایش انسان است چرا باید در بند جزمیات باشد؟مگر دین برای ایذای مردم پدید آمده است؟مگر دین برای به قهقرا بردن مردم خلق شده است؟ دین به تطبیق خود با واقعیتهای زندگی و حقایق مورد تأیید عقل و علم نیاز دارد.
اگر چنین نیست چه شاخصی وجود دارد؟آیا غیر از این است که باید روشی اجتهادی در میان باشد؟ آیا اثبات یا تأیید یک نظریه در علم برای پذیرش تغییر و تحول در اندیشه دینی کافی است؟آیا آنچه ظاهرا،در علوم،مورد اثبات تجربی قرار گرفته است،باید بدون کم و کاست پذیرفته شود؟منظور نویسنده از اینکه میگوید دین برای پیشرفت و آسایش آمده است، چیست؟شاخص پیشرفت کدام است؟چرا دین نباید واجد جزمیات باشد؟ متأسفانه نداشتن یک چارچوب منظم عقلی و نظری،در مواجهه با چنین پرسشهایی، این گونه مقالات را تا حد بیان سؤال همیشگی ارتباط دین با مقتضیات زمان تنزل میدهد، بدون آن که،در پاسخ،رهیافتی به همراه داشته باشد؟"